- Mar
- 186
- 43
- مدالها
- 1
باهاش موافقت کردم و راه اقتادیم و نشستیم و بعد چند مین گارسون اومد سفارش بگیره،من یه بختیاری سفارش دادم و همایونی هم یه کوبیده!
رو بهش گفتم:_خانم هایونی اسمتون چیه؟آخه!هی اذیت میشم بهتون بگم همایونی همایونی!
خندید و گفت:_باشه بابا اسمم لیلیه لِیلی همایونی!حالا فهمیدی فرانک خانووم؟!
لبخند گنده ای رو بهش زدم و گفتم:_چه اسم رمانتیکی هم داریا!اتفاقا به شغلتم میاد..
مثلا فکرشو کن؛عاشق یکی مریضات بشی!
اون وقت تو خود لیلیی و اون مجنون تو!
خندید و گفت:_اتفاقا مامانمم میگفت برای همین اسممو گذاشته بعدا بشم روانشناس!که شدمم
بهش گفتم:_واوو چه مامان پیشگو و دقیقی هم داشتیا ماشالا به این سرعت عملت!
همینجور که حرف میزدیم غذا رو آوردن..
بعد تموم شدنش لیلی با اصرار زیاد مال منو هم پرداخت کرد و میگفت:_ما اولین باره باهم حرف میزنیم
بزار ایندفعه مهمون من،جای دوری که نمیره!
رو بهش گفتم:_خانم هایونی اسمتون چیه؟آخه!هی اذیت میشم بهتون بگم همایونی همایونی!
خندید و گفت:_باشه بابا اسمم لیلیه لِیلی همایونی!حالا فهمیدی فرانک خانووم؟!
لبخند گنده ای رو بهش زدم و گفتم:_چه اسم رمانتیکی هم داریا!اتفاقا به شغلتم میاد..
مثلا فکرشو کن؛عاشق یکی مریضات بشی!
اون وقت تو خود لیلیی و اون مجنون تو!
خندید و گفت:_اتفاقا مامانمم میگفت برای همین اسممو گذاشته بعدا بشم روانشناس!که شدمم
بهش گفتم:_واوو چه مامان پیشگو و دقیقی هم داشتیا ماشالا به این سرعت عملت!
همینجور که حرف میزدیم غذا رو آوردن..
بعد تموم شدنش لیلی با اصرار زیاد مال منو هم پرداخت کرد و میگفت:_ما اولین باره باهم حرف میزنیم
بزار ایندفعه مهمون من،جای دوری که نمیره!