- Jan
- 1,505
- 6,066
- مدالها
- 3
در جوابش فقط به زدن یه پوزخند تلخ اکتفا کردم.
یه آه بلند کشید و ادامه داد:
- این سکوتت در برابر من و این پوزخندهات داره داغونم میکنه، به خداوندی خدا من گولت نزدم از ته دل عاشقت بودم حتی الآن هم حاضرم جونم رو برات فدا کنم.
- انتظار داری باورت کنم؟ هه نه دیگه اون روی دیگهت رو نشونم دادی، تو که ادای عاشقهای دلخسته رو در میاری چرا نگفتی که خواهرم این همه سال پیش شماست؟ تو برای نزدیک شدن به اهدافت بهم نزدیک شدی همین و بس.
- تو از هیچی خبر نداری، دلبر، من مجبور بودم یعنی مجبورم کردن فیلم بازی کنم بهخاطر همین تو خونه رفتارم باهات بده، یه روزی همه چیز رو برات تعریف میکنم فقط امیدوارم که درکم کنی.
- برای من همه چیز مشخص شدهست نیازی به توضیح نیست.
شایان کلافه پوفی کشید و گفت:
- الآن هر چی بگم باور نمیکنی ولی به موقعهاش مدرکی برای تأیید حرفهام نشونت میدم.
سری از روی تمسخر تکون دادم و ساکت شدم، نمیتونم بهش اعتماد کنم یه بار بهش اعتماد کردم کافی بود که از پشت بهم خنجر زد، نه دیگه تکرار نمیشه داشتم نسبت بهش احساس پیدا میکردم تازه داشتم دوست داشتن رو تجربه میکردم که گند زد به همه چی اون هم مثل شاهینه. خون دادورا تو رگهاشه معلومه که خ*یانتکار از آب در میاد، با توقف ماشین دست از فکر کردن برداشتم و پیاده شدم مقابلم یه خونه بود، خونهی زیباییه، هه حتماً این خونه برای گند کاریهاشونه، روم رو به طرف شایان که کلافگی از سر و روش میبارید کردم و تشرگونه گفتم:
- مستقیم من رو میبری پیش دانیال نه جای دیگه.
سری تکون داد و جلوی من راه افتاد، این خدمتکارها هم که برای شایان خم و راست میشدن رو اعصابم بودن، به سمت زیر زمین رفت جلوی در یه اتاقی وایساد و گفت:
- اینجاست میتونی بری فقط طولش نده.
خواست بره که گفتم:
- صبر کن.
برگشت طرفم ادامه دادم:
- تو که میگی هنوز دوستم داری و برام هر کاری میکنی، ازت میخوام الآن یه کاری برام انجام بدی!
با این حرفم چشمهاش برق زدن فکر کرده که رامش شدم هه.
- چه کاری؟
- میدونم داخل اتاق شنود و دوربین نصبه، میخوام تا وقتی که کنار دانیال هستم از کار بندازیشون.
- اوکی حتماً
و از پلهها بالا رفت.
به اون غولی که دم در کشیک میداد گفتم در رو برام باز کنه وقتی بازش کرد داخل شدم و آروم پشت سرم بستم.
خدای من بعد از سه ماه بالآخره دیدمش، چهقدر لاغر شده اتاقش کاملاً ساده بود روی تخت چوبی چهار زانو نشسته و سرش رو با دو دستش گرفته بود.
- دانیال داداشی؟
یه آه بلند کشید و ادامه داد:
- این سکوتت در برابر من و این پوزخندهات داره داغونم میکنه، به خداوندی خدا من گولت نزدم از ته دل عاشقت بودم حتی الآن هم حاضرم جونم رو برات فدا کنم.
- انتظار داری باورت کنم؟ هه نه دیگه اون روی دیگهت رو نشونم دادی، تو که ادای عاشقهای دلخسته رو در میاری چرا نگفتی که خواهرم این همه سال پیش شماست؟ تو برای نزدیک شدن به اهدافت بهم نزدیک شدی همین و بس.
- تو از هیچی خبر نداری، دلبر، من مجبور بودم یعنی مجبورم کردن فیلم بازی کنم بهخاطر همین تو خونه رفتارم باهات بده، یه روزی همه چیز رو برات تعریف میکنم فقط امیدوارم که درکم کنی.
- برای من همه چیز مشخص شدهست نیازی به توضیح نیست.
شایان کلافه پوفی کشید و گفت:
- الآن هر چی بگم باور نمیکنی ولی به موقعهاش مدرکی برای تأیید حرفهام نشونت میدم.
سری از روی تمسخر تکون دادم و ساکت شدم، نمیتونم بهش اعتماد کنم یه بار بهش اعتماد کردم کافی بود که از پشت بهم خنجر زد، نه دیگه تکرار نمیشه داشتم نسبت بهش احساس پیدا میکردم تازه داشتم دوست داشتن رو تجربه میکردم که گند زد به همه چی اون هم مثل شاهینه. خون دادورا تو رگهاشه معلومه که خ*یانتکار از آب در میاد، با توقف ماشین دست از فکر کردن برداشتم و پیاده شدم مقابلم یه خونه بود، خونهی زیباییه، هه حتماً این خونه برای گند کاریهاشونه، روم رو به طرف شایان که کلافگی از سر و روش میبارید کردم و تشرگونه گفتم:
- مستقیم من رو میبری پیش دانیال نه جای دیگه.
سری تکون داد و جلوی من راه افتاد، این خدمتکارها هم که برای شایان خم و راست میشدن رو اعصابم بودن، به سمت زیر زمین رفت جلوی در یه اتاقی وایساد و گفت:
- اینجاست میتونی بری فقط طولش نده.
خواست بره که گفتم:
- صبر کن.
برگشت طرفم ادامه دادم:
- تو که میگی هنوز دوستم داری و برام هر کاری میکنی، ازت میخوام الآن یه کاری برام انجام بدی!
با این حرفم چشمهاش برق زدن فکر کرده که رامش شدم هه.
- چه کاری؟
- میدونم داخل اتاق شنود و دوربین نصبه، میخوام تا وقتی که کنار دانیال هستم از کار بندازیشون.
- اوکی حتماً
و از پلهها بالا رفت.
به اون غولی که دم در کشیک میداد گفتم در رو برام باز کنه وقتی بازش کرد داخل شدم و آروم پشت سرم بستم.
خدای من بعد از سه ماه بالآخره دیدمش، چهقدر لاغر شده اتاقش کاملاً ساده بود روی تخت چوبی چهار زانو نشسته و سرش رو با دو دستش گرفته بود.
- دانیال داداشی؟
آخرین ویرایش توسط مدیر: