- Apr
- 540
- 2,246
- مدالها
- 2
زهرا ابروهای طلایی رنگش را در هم میکند :
- آره! چون تو گروه خانمها همنوازی و همآوازی میکنن. علی پهلوان و پیام صالحی با هم آشنا میشن، هر دوشون توی ارتش خدمت سربازی کرمونشاه بودن. شعر میخوندن و گیتار میزدن و اینجوری میشه که گروه رو تشکیل میدن. بعد یکییکی به گروه اضافه میشن. رضا گلزار هم بهشون اضافه میشه.
آذین با لبخند شیطنتآمیزی میگوید:
- همون پسر خوشگله؟
زهرا با قهقهای کوتاه پاسخ میدهد:
- آره همون. من همهی پوسترهاش رو دارم. فیلم سام و نرگس رو دیدی؟ با این فیلم خودش رو مشهور کرد.
سارا پس از یک برد طاقتفرسا در والیبال، پیش دوستانش میآید تا سری بزند و دوباره به بازی برگردد. نگار متفکرانه در حال صحبت است:
- اولش سنتی میخوندن بعد پاپ شد.
زهرا ادامه میدهد:
- اصلا حرفی از گروه آریان توی هیچ جشنوارهای نشده. من سبک پاپ رو بیشتر دوست دارم. پیام از وقتی ازدواج کرده دیگه خط ریش پروفسوریش صاف شده و مرتبتره. دیدی؟
همهی بچهها با هم میخندند و حرف زهرا را تایید میکنند. سارا هم از زهرا وصف گروه آریان را شنیده و از بس ترانههایش را شنیده حفظ شدهاست.
پنج دقیقه مانده به زنگ تفریح است. روی سکویی که نگار نشستهاست در کنارش مینشیند. او که روی پایش بند نیست زهرا را مخاطب قرار میدهد:
- زهرا! پرواز رو بخون. تو صدات خوبه.
زهرا از خداخواسته شروع به خواندن شعر پرواز گروه آریان میکند:
«گفتی، میخوام رو ابرا همدم ستارهها شم
تو تکسوار عاشق من پری قصهها شم.»
نگار و آذین و سارا هم در ادامه به زهرا میپیوندند. بچههای کلاس هم به جمع چهار نفرهی آنها اضافه میشوند. زنگ تفریح به صدا در میآید. بچهها با صدای بلندتری ادامه میدهند. هیچچیز و هیچک.س جلودار این دانشآموزان شیطان نیست:
«گفتم به جای شعر و قصههای بچهگونه
باهم بیا بسازیم زندگی رو عاشقونه.»
تعدادی روی سکو نشستهاند و بقیه دایرهوار در کنار هم ایستادهاند و با هم شعر پرواز را میخوانند. صدایشان هر لحظه بلندوبلندتر میشود.
« ما دو بال پرواز مرغ عشقیم پرمیگیریم تا اوج آسمونها
جای حسرت تو قلب ما دو تا نیست نمیمونیم با غصه تک و تنها.»
دانشآموزان سال دوم و سوم هم از کلاس بیرون آمدهاند. کلاس دومیها به جمع اضافه میشوند و همه هم صدا میخوانند. سارا وسط بچههایی که ایستادهاند شروع به رقصیدن میکند. دو تا از کلاس اولیهای آن کلاس هم شروع به رقصیدن میکنند. یکی از کلاس دومیها افروز نام دارد و دختر خوشگلی است. دوست مطهره است و شیطنت از سر و رویش میبارد هم به رقاصههای وسط جمع اضافه میشود. افروز چشمان درخشانی دارد و شبیه اروپاییها است و البته پوستش سفید است مثل برفی که تازه باریده.
«دو کبوتر وقتی که دل بهم میبازن عاشقونه با هم میسازن آشیونه
بیا ما هم مثه کبوترا بسازیم زندگی رو ساده و پاک و بیبهونه.»
- آره! چون تو گروه خانمها همنوازی و همآوازی میکنن. علی پهلوان و پیام صالحی با هم آشنا میشن، هر دوشون توی ارتش خدمت سربازی کرمونشاه بودن. شعر میخوندن و گیتار میزدن و اینجوری میشه که گروه رو تشکیل میدن. بعد یکییکی به گروه اضافه میشن. رضا گلزار هم بهشون اضافه میشه.
آذین با لبخند شیطنتآمیزی میگوید:
- همون پسر خوشگله؟
زهرا با قهقهای کوتاه پاسخ میدهد:
- آره همون. من همهی پوسترهاش رو دارم. فیلم سام و نرگس رو دیدی؟ با این فیلم خودش رو مشهور کرد.
سارا پس از یک برد طاقتفرسا در والیبال، پیش دوستانش میآید تا سری بزند و دوباره به بازی برگردد. نگار متفکرانه در حال صحبت است:
- اولش سنتی میخوندن بعد پاپ شد.
زهرا ادامه میدهد:
- اصلا حرفی از گروه آریان توی هیچ جشنوارهای نشده. من سبک پاپ رو بیشتر دوست دارم. پیام از وقتی ازدواج کرده دیگه خط ریش پروفسوریش صاف شده و مرتبتره. دیدی؟
همهی بچهها با هم میخندند و حرف زهرا را تایید میکنند. سارا هم از زهرا وصف گروه آریان را شنیده و از بس ترانههایش را شنیده حفظ شدهاست.
پنج دقیقه مانده به زنگ تفریح است. روی سکویی که نگار نشستهاست در کنارش مینشیند. او که روی پایش بند نیست زهرا را مخاطب قرار میدهد:
- زهرا! پرواز رو بخون. تو صدات خوبه.
زهرا از خداخواسته شروع به خواندن شعر پرواز گروه آریان میکند:
«گفتی، میخوام رو ابرا همدم ستارهها شم
تو تکسوار عاشق من پری قصهها شم.»
نگار و آذین و سارا هم در ادامه به زهرا میپیوندند. بچههای کلاس هم به جمع چهار نفرهی آنها اضافه میشوند. زنگ تفریح به صدا در میآید. بچهها با صدای بلندتری ادامه میدهند. هیچچیز و هیچک.س جلودار این دانشآموزان شیطان نیست:
«گفتم به جای شعر و قصههای بچهگونه
باهم بیا بسازیم زندگی رو عاشقونه.»
تعدادی روی سکو نشستهاند و بقیه دایرهوار در کنار هم ایستادهاند و با هم شعر پرواز را میخوانند. صدایشان هر لحظه بلندوبلندتر میشود.
« ما دو بال پرواز مرغ عشقیم پرمیگیریم تا اوج آسمونها
جای حسرت تو قلب ما دو تا نیست نمیمونیم با غصه تک و تنها.»
دانشآموزان سال دوم و سوم هم از کلاس بیرون آمدهاند. کلاس دومیها به جمع اضافه میشوند و همه هم صدا میخوانند. سارا وسط بچههایی که ایستادهاند شروع به رقصیدن میکند. دو تا از کلاس اولیهای آن کلاس هم شروع به رقصیدن میکنند. یکی از کلاس دومیها افروز نام دارد و دختر خوشگلی است. دوست مطهره است و شیطنت از سر و رویش میبارد هم به رقاصههای وسط جمع اضافه میشود. افروز چشمان درخشانی دارد و شبیه اروپاییها است و البته پوستش سفید است مثل برفی که تازه باریده.
«دو کبوتر وقتی که دل بهم میبازن عاشقونه با هم میسازن آشیونه
بیا ما هم مثه کبوترا بسازیم زندگی رو ساده و پاک و بیبهونه.»