- Sep
- 181
- 298
- مدالها
- 2
ملارک برمیگرده و لوسیل رو میبینه و میگه:
- روز بخیر دکتر.
لوسیل هم با تعجب میگه:
- روزبخیر قربان. موضوع چیه؟
کانکی جواب میده:
- قرار امروز یک نفر به بازرس، بخش بیماران رو نشون بده.
لوسیل با تعجب و گنگ بودن به کانکی نگاه میکنه.
کانکی ادامه میده:
- ریتا و نیک امروز مشغول کار روی یک نمونهی تازهاند. نمیتونن آزمایشگاه رو ترک کنن. برای همین... .
لوسیل میگه:
- میخواید من به ایشون نشون بدم؟
- آفرین. آره. کامل بهشون نشون بده و توضیحات رو هم بهشون بده.
- بله... خب پس... بذارید من تبلتم رو بردارم.
لوسیل به این بهونه به داخل اتاقک میره و به ریتا میگه:
- پیست ریتا!
ریتا که مشغول کار روی نمونه هست برمیگرده و میگه:
- اوه! کی اومدی؟
- سلام. ریتا کانکی میخواد یکی بیمارها رو به ملارک نشون بده. چرا تو قبول نکردی؟
- چرا قبول کنم؟ میخوای جیم شی؟
- نه. فکر کردم... خوشت میاد با ملارک وقت بگذرونی.
نیک که سرش به کار خودش بود، شاخکهاش تیز میشه و سرش رو با چشم های گرد بلند میکنه.
صندلیش رو آروم میچرخونه و رو به ریتا میگه:
- جداً؟
ریتا بر میگرده و با خنده میگه:
- نیک! لوسیل داره من رو تست میکنه که ببینه من به ملارک علاقه دارم یا نه.
ریتا با خنده برمیگرده سمت لوسیل و میگه:
- اون ایدهآل من نیست. من از سیاه پوستها خوشم میاد. پس... خودت برو. بای.
لوسیل با تعجب به روبهروش با گیجی زل میزنه و میگه:
- باید تبلتم رو بردارم.
لوسیل تبلتش رو برمیداره و از آزمایشگاه بیرون میره ولی کسی دم در نیست. متوجه میشه ملارک در قسمت خارج از سالن در بخش لابی که منشی هم اونجا هست منتظرشه.
روپوشش رو مرتب میکنه و با ذوق و لبخند به سمت لابی میره.
- روز بخیر دکتر.
لوسیل هم با تعجب میگه:
- روزبخیر قربان. موضوع چیه؟
کانکی جواب میده:
- قرار امروز یک نفر به بازرس، بخش بیماران رو نشون بده.
لوسیل با تعجب و گنگ بودن به کانکی نگاه میکنه.
کانکی ادامه میده:
- ریتا و نیک امروز مشغول کار روی یک نمونهی تازهاند. نمیتونن آزمایشگاه رو ترک کنن. برای همین... .
لوسیل میگه:
- میخواید من به ایشون نشون بدم؟
- آفرین. آره. کامل بهشون نشون بده و توضیحات رو هم بهشون بده.
- بله... خب پس... بذارید من تبلتم رو بردارم.
لوسیل به این بهونه به داخل اتاقک میره و به ریتا میگه:
- پیست ریتا!
ریتا که مشغول کار روی نمونه هست برمیگرده و میگه:
- اوه! کی اومدی؟
- سلام. ریتا کانکی میخواد یکی بیمارها رو به ملارک نشون بده. چرا تو قبول نکردی؟
- چرا قبول کنم؟ میخوای جیم شی؟
- نه. فکر کردم... خوشت میاد با ملارک وقت بگذرونی.
نیک که سرش به کار خودش بود، شاخکهاش تیز میشه و سرش رو با چشم های گرد بلند میکنه.
صندلیش رو آروم میچرخونه و رو به ریتا میگه:
- جداً؟
ریتا بر میگرده و با خنده میگه:
- نیک! لوسیل داره من رو تست میکنه که ببینه من به ملارک علاقه دارم یا نه.
ریتا با خنده برمیگرده سمت لوسیل و میگه:
- اون ایدهآل من نیست. من از سیاه پوستها خوشم میاد. پس... خودت برو. بای.
لوسیل با تعجب به روبهروش با گیجی زل میزنه و میگه:
- باید تبلتم رو بردارم.
لوسیل تبلتش رو برمیداره و از آزمایشگاه بیرون میره ولی کسی دم در نیست. متوجه میشه ملارک در قسمت خارج از سالن در بخش لابی که منشی هم اونجا هست منتظرشه.
روپوشش رو مرتب میکنه و با ذوق و لبخند به سمت لابی میره.
آخرین ویرایش توسط مدیر: