- Jun
- 334
- 1,210
- مدالها
- 2
گفتم:
- من نمی ترسم فقط کار دارم.
مهرداد خندید و گفت:
- کاملا معلومه نترسیدی. باشه به کار مهمت برس.
به خیر گذشت. انگار واقعا به خیر گذشت که دیگه صدایی نیومد. تازه داشتم به عمق فاجعه پی میبردم. اگه مامان رو هم میزد؟ اگه آریا راست گفته باشه؟ یه بار گفت همخون با دیگران براش فرق میکنه اگه با من نسبت به آریا بدتر رفتار میکرد چی؟ با ترس شالم رو با یه روسری عوض کردم تا اهرم زورگویی نشه. آب به صورتم زدم و بعد خشک کردنش عصام رو دستم گرفتم. چند ساعتی میشد خونه آروم آروم بود و فقط چندتا از خدمه با متانت باهم حرف می زدن. گفتم:
- انگار فرهنگ توی این منطقه رابطه ی معکوسی با پول داره.
چند تقه به در زدم یه پام میخواست برگرده یه پام سر جاش مونده بود و پای آخرم هم زورش میچربید وارد اتاق شد.
- کارت تموم شد؟
- اگه منظورتون اینه چیزی به مامان گفته باشم؛ خیر باهاش صحبت نکردم
- .چرا در مورد چیزایی که شنیدی بهش نگفتی؟
لبم رو با زبونم خیس کردم و گفتم:
- چون یادم ندادن یه طرفه به قاضی برم!
مهرداد گفت:
- بشین دختر؛ بشین میخوام در مورد چیزهایی که بهت میگم راز دار باشی باشه؟
صادقانه گفتم:
- میتونم قول ندم؟
مهرداد گفت:
- نمیتونی. با این حساب نمیتونم کاری کنم به جز سکوت.
دودل گفتم:
- قول میدم.
مهرداد گفت:
- من نمی ترسم فقط کار دارم.
مهرداد خندید و گفت:
- کاملا معلومه نترسیدی. باشه به کار مهمت برس.
به خیر گذشت. انگار واقعا به خیر گذشت که دیگه صدایی نیومد. تازه داشتم به عمق فاجعه پی میبردم. اگه مامان رو هم میزد؟ اگه آریا راست گفته باشه؟ یه بار گفت همخون با دیگران براش فرق میکنه اگه با من نسبت به آریا بدتر رفتار میکرد چی؟ با ترس شالم رو با یه روسری عوض کردم تا اهرم زورگویی نشه. آب به صورتم زدم و بعد خشک کردنش عصام رو دستم گرفتم. چند ساعتی میشد خونه آروم آروم بود و فقط چندتا از خدمه با متانت باهم حرف می زدن. گفتم:
- انگار فرهنگ توی این منطقه رابطه ی معکوسی با پول داره.
چند تقه به در زدم یه پام میخواست برگرده یه پام سر جاش مونده بود و پای آخرم هم زورش میچربید وارد اتاق شد.
- کارت تموم شد؟
- اگه منظورتون اینه چیزی به مامان گفته باشم؛ خیر باهاش صحبت نکردم
- .چرا در مورد چیزایی که شنیدی بهش نگفتی؟
لبم رو با زبونم خیس کردم و گفتم:
- چون یادم ندادن یه طرفه به قاضی برم!
مهرداد گفت:
- بشین دختر؛ بشین میخوام در مورد چیزهایی که بهت میگم راز دار باشی باشه؟
صادقانه گفتم:
- میتونم قول ندم؟
مهرداد گفت:
- نمیتونی. با این حساب نمیتونم کاری کنم به جز سکوت.
دودل گفتم:
- قول میدم.
مهرداد گفت:
آخرین ویرایش توسط مدیر: