- Jun
- 334
- 1,210
- مدالها
- 2
مستقیم به کلاس رفتم. یکی از دخترها گفت:
- چی شد شبنم؟
بدون جواب دادن کتابهام رو توی کیفم چپوندم که تازه وارد کنارم ایستاد خم شد و دفترم رو که روی زمین افتاده بود برداشت و سمت من گرفت. دفتر رو گرفتم و گفتم:
- بخاطر گذشته متاسفم.
لبخند کمرنگی زد و گفت:
- اشکال نداره.
خانم علیانی توی ماشین نشسته بود و من کنار در ایستادم و گفتم:
- خودم راه رو بلدم خانم.
- سوارشو شبنم.
با لبخند قدردانی گفتم:
- اولین کاری که میکنم همهچیز رو جز به جز برای مامان تعریف میکنم، دنبال روزنامه هم نمیرم. شما برگردین مدرسه خدانگهدار.
کیفم رو روی شونهام انداختم و چند قدم بیشتر نرفته بودم که دستم کشیده شد.
- باهات حرف دارم دختر کله شق.
به اطراف نگاه میکردم و خانم علیانی که چند دقیقهای بیرون رفته بود تا جواب گوشیش رو بده با لبخند برگشت و گفت:
- چی میخوری؟
- یه دونه کیک.
خندید و گفت:
- چه کم خرج.
لبخندی زدم و چیزی نگفتم. برای من که همان هم گران بود. من مدتها بود عادت به رفع گرسنگی با هله هوله داشتم و مامان از دستم حرص میخورد.
- من با خانم محمدی صحبت کردم که تا امتحانات نهایی خودت بخونی.
خواستم حرف بزنم که دستش رو بالا آورد و من رو به سکوت وادار کرد.
- حرفم هنوز تموم نشده، یادت هست که قول دادم یه کار برات پیدا میکنم؟
- بله.
- تو به ازای درس خوندن پول میگیری.
- چی؟
خانم گفت:
- به عنوان قرض قبول کن. وقتی رشته مورد علاقت قبول شدی و دستت رفت توی جیبت اون رو به من برمیگردونی.
- خانم بیشتر شبیه صدقهست تا قرض حتی اگه قرض هم باشه من میخواستم پول در بیارم نه یه چیزی هم بدهکار بشم.
- اگه موفق شدی برش میگردونی اما اگه نشد اونوقت پرستار مادرم شو تا جبران بشه. قبول؟
- مامانم چی بهش گفتین؟
خانم علیانی از پسر گارسون که سفارشها رو روی میز چیده بود تشکر کرد و گفت:
- مامانت که کلاً با کار کردنت مشکل داره. اگه بفهمه که همهچیز منتفیه.
- اگه من پول رو گرفتم و پس ندادم چی؟
- واقعاً پس نمیدی؟
- شاید.
خندید و گفت:
- با اینهمه مسولیت پذیری دنبال کار بودی؟ فعلاً قبوله؟
- دلتون برام سوخته؟
- چی شد شبنم؟
بدون جواب دادن کتابهام رو توی کیفم چپوندم که تازه وارد کنارم ایستاد خم شد و دفترم رو که روی زمین افتاده بود برداشت و سمت من گرفت. دفتر رو گرفتم و گفتم:
- بخاطر گذشته متاسفم.
لبخند کمرنگی زد و گفت:
- اشکال نداره.
خانم علیانی توی ماشین نشسته بود و من کنار در ایستادم و گفتم:
- خودم راه رو بلدم خانم.
- سوارشو شبنم.
با لبخند قدردانی گفتم:
- اولین کاری که میکنم همهچیز رو جز به جز برای مامان تعریف میکنم، دنبال روزنامه هم نمیرم. شما برگردین مدرسه خدانگهدار.
کیفم رو روی شونهام انداختم و چند قدم بیشتر نرفته بودم که دستم کشیده شد.
- باهات حرف دارم دختر کله شق.
به اطراف نگاه میکردم و خانم علیانی که چند دقیقهای بیرون رفته بود تا جواب گوشیش رو بده با لبخند برگشت و گفت:
- چی میخوری؟
- یه دونه کیک.
خندید و گفت:
- چه کم خرج.
لبخندی زدم و چیزی نگفتم. برای من که همان هم گران بود. من مدتها بود عادت به رفع گرسنگی با هله هوله داشتم و مامان از دستم حرص میخورد.
- من با خانم محمدی صحبت کردم که تا امتحانات نهایی خودت بخونی.
خواستم حرف بزنم که دستش رو بالا آورد و من رو به سکوت وادار کرد.
- حرفم هنوز تموم نشده، یادت هست که قول دادم یه کار برات پیدا میکنم؟
- بله.
- تو به ازای درس خوندن پول میگیری.
- چی؟
خانم گفت:
- به عنوان قرض قبول کن. وقتی رشته مورد علاقت قبول شدی و دستت رفت توی جیبت اون رو به من برمیگردونی.
- خانم بیشتر شبیه صدقهست تا قرض حتی اگه قرض هم باشه من میخواستم پول در بیارم نه یه چیزی هم بدهکار بشم.
- اگه موفق شدی برش میگردونی اما اگه نشد اونوقت پرستار مادرم شو تا جبران بشه. قبول؟
- مامانم چی بهش گفتین؟
خانم علیانی از پسر گارسون که سفارشها رو روی میز چیده بود تشکر کرد و گفت:
- مامانت که کلاً با کار کردنت مشکل داره. اگه بفهمه که همهچیز منتفیه.
- اگه من پول رو گرفتم و پس ندادم چی؟
- واقعاً پس نمیدی؟
- شاید.
خندید و گفت:
- با اینهمه مسولیت پذیری دنبال کار بودی؟ فعلاً قبوله؟
- دلتون برام سوخته؟
آخرین ویرایش توسط مدیر: