- Jan
- 956
- 3,345
- مدالها
- 2
زیر کتری را روشن کرد . طوری که میخواست فکرش را سمت دیگری بکشاند گفت :
_ خانم دکتر! پاشو یه آبی به صورتت بزن و بیا تا یه صبحانه به سبک حامی بدم بهت، حالت جا بیاددد!
تنش انگار چند تن بود..! نای راه رفتن نداشت .. با هر تکان زخمش تیر میکشید ...
همین که سرپا ایستاد تلو تلو خورد و سعی کرد به خودش مسلط شود
سمت سرویس رفت .
آب سرد را باز کرد، مشتی روی صورتش ریخت از سردی آب آه کوتاهی کشید .
در آیینه به خودش نگاه کرد .
او هم دختری بود مثل بقیه . چرا بجای اینکه به فکر کاشت ناخن و رنگ موهایش باشد، در حال جنگیدن برای زندگیاش بود ؟
چرا همهی زندگیاش درد بود و درد؟!
چند وقت بود به خودش نرسیده بود ؟
زیر گودی چشمانش دستش کشید و با لبخند تلخ شیر آب را بست ..
کش موهایش را باز کرد و از سرویس بیرون آمد .
شالش را از دور گردنش باز کرد. موهایش بیپروا دورش را احاطه کرده بودند ..
نزدیک به آشپزخانه شد ..
_ اووووم ! بو های خوشمزه میاد!
اهورا خندید و گفت :
_ طوری که تو ما رو شیراز غافل گیر کردی با دستپختت ، این یک دهمش هم نمیشه!
دلارام روی صندلی میز غذاخوری چهار نفرهای که در آشپزخانه بود، نشست.
اهورا بشقاب سوسیس تخم مرغ را مقابلش گذاشت.
دلارام قیافهی بامزهای به خود گرفت و گفت :
_ باید حدس میزدم .. عاشق سوسیس تخم مرغی، مخصوصاً تو وعده صبحانه ..
اهورا لقمهای در دهانش گذاشت و سرش را به نشان تایید تکان داد.
_ وعدهی ناهار هم که ...
همزمان باهم گفتند :
_ گوهر پلو!
اهورا تک خندهای کرد و گفت :
_ یادم باشه برای ناهار بدیم گرم کنن، به جای خوراک جوجه ویژه مدیریت ، گوهر پلو مهربانو رو بزنیم بر بدن!
دلارام چند لقمه خورد و با نگاهی به ساعت بلند شد .
_ کار بخوره به شکمت.. پاشو دیر شد !
بدون نگاه کردن به قیافه خنده دار اهورا، سمت هال رفت.
_ ریموت بده برم چمدونمو بیارم.. با این وضع برن پس فردا تیتر تمام روزنامه ها میشه میشه دلارام عارفی مدیر عامل لابراتوار عارفی گستر، کشف حجاب کرد!
اهورا زیر خنده زد و از روی کانتر ریموت را برداشت و خواست سمت او برود که دلارام از همان فاصله داد زد
_ نیا دیگه، پرت کن!
_ جسارت نشه!
و بعد ریموت را در هوا پرت کرد که دلارام نتوانست بگیرد
متاسف سرش را تکان داد
_ محض رضای خدا یه پرت کردن هم بلد نیستی!
اهورا از پرویی دلارام خنده ای کرد و هوفی کشید.
_ خانم دکتر! پاشو یه آبی به صورتت بزن و بیا تا یه صبحانه به سبک حامی بدم بهت، حالت جا بیاددد!
تنش انگار چند تن بود..! نای راه رفتن نداشت .. با هر تکان زخمش تیر میکشید ...
همین که سرپا ایستاد تلو تلو خورد و سعی کرد به خودش مسلط شود
سمت سرویس رفت .
آب سرد را باز کرد، مشتی روی صورتش ریخت از سردی آب آه کوتاهی کشید .
در آیینه به خودش نگاه کرد .
او هم دختری بود مثل بقیه . چرا بجای اینکه به فکر کاشت ناخن و رنگ موهایش باشد، در حال جنگیدن برای زندگیاش بود ؟
چرا همهی زندگیاش درد بود و درد؟!
چند وقت بود به خودش نرسیده بود ؟
زیر گودی چشمانش دستش کشید و با لبخند تلخ شیر آب را بست ..
کش موهایش را باز کرد و از سرویس بیرون آمد .
شالش را از دور گردنش باز کرد. موهایش بیپروا دورش را احاطه کرده بودند ..
نزدیک به آشپزخانه شد ..
_ اووووم ! بو های خوشمزه میاد!
اهورا خندید و گفت :
_ طوری که تو ما رو شیراز غافل گیر کردی با دستپختت ، این یک دهمش هم نمیشه!
دلارام روی صندلی میز غذاخوری چهار نفرهای که در آشپزخانه بود، نشست.
اهورا بشقاب سوسیس تخم مرغ را مقابلش گذاشت.
دلارام قیافهی بامزهای به خود گرفت و گفت :
_ باید حدس میزدم .. عاشق سوسیس تخم مرغی، مخصوصاً تو وعده صبحانه ..
اهورا لقمهای در دهانش گذاشت و سرش را به نشان تایید تکان داد.
_ وعدهی ناهار هم که ...
همزمان باهم گفتند :
_ گوهر پلو!
اهورا تک خندهای کرد و گفت :
_ یادم باشه برای ناهار بدیم گرم کنن، به جای خوراک جوجه ویژه مدیریت ، گوهر پلو مهربانو رو بزنیم بر بدن!
دلارام چند لقمه خورد و با نگاهی به ساعت بلند شد .
_ کار بخوره به شکمت.. پاشو دیر شد !
بدون نگاه کردن به قیافه خنده دار اهورا، سمت هال رفت.
_ ریموت بده برم چمدونمو بیارم.. با این وضع برن پس فردا تیتر تمام روزنامه ها میشه میشه دلارام عارفی مدیر عامل لابراتوار عارفی گستر، کشف حجاب کرد!
اهورا زیر خنده زد و از روی کانتر ریموت را برداشت و خواست سمت او برود که دلارام از همان فاصله داد زد
_ نیا دیگه، پرت کن!
_ جسارت نشه!
و بعد ریموت را در هوا پرت کرد که دلارام نتوانست بگیرد
متاسف سرش را تکان داد
_ محض رضای خدا یه پرت کردن هم بلد نیستی!
اهورا از پرویی دلارام خنده ای کرد و هوفی کشید.