- May
- 342
- 312
- مدالها
- 2
پارت_89
گوشیم رو از کیفم بیرون کشیدم و شماره نیکا گرفتم که بوق دومی نخورده جواب داد:
- الو؟
- سلام نیکا. میگم شب میخوام همه ماسک بزنن منظورم رو که میگیری؟
نیکا آرهایی گفت که قط کردم.
رو به سینا کردم و گفتم:
- چیزه... میشه بریم جایی که برای مدلهای خاص جشن وسیله و این چیزها دارن؟
سری تکون داد که صاف نشستم.
صدای گوشیم بلند شد، بازش کردم، شماره ناشناسی پیام داده بود.
زدم روش که با خوندن پیام رعشه به تنم افتاد و لرز خفیفی کردم.
«دوست دختر سینا اسایش، راحتت نمیزارم»
این کی بود؟ اصلا سینا از کجا میشناخت؟ یا حتی بهتره بگم من رو.!
شمارهم داشت لعنتی. سینا سمتم خم شد که ترسیده گوشی از دستم افتاد کف زمین.
سینا با اخم نگاهم کرد و خم شد، گوشی رو برداشت و بهم داد.
( سینا )
نمیدونم مطهره چی توی گوشی دید که اینجوری رنگش پرید اما من این رو میفهمم.
از ماشین پیاده شدم که مطهره با مکث پیاده شد.
سمت پاساژ رفتیم که مطهره یک ساعتی توی یه مغازه نگهمون داشت تا وسایلی که دلش میخواد رو بخره.
سمت لباس فروشی حرکت کردیم.
گوشیم رو از کیفم بیرون کشیدم و شماره نیکا گرفتم که بوق دومی نخورده جواب داد:
- الو؟
- سلام نیکا. میگم شب میخوام همه ماسک بزنن منظورم رو که میگیری؟
نیکا آرهایی گفت که قط کردم.
رو به سینا کردم و گفتم:
- چیزه... میشه بریم جایی که برای مدلهای خاص جشن وسیله و این چیزها دارن؟
سری تکون داد که صاف نشستم.
صدای گوشیم بلند شد، بازش کردم، شماره ناشناسی پیام داده بود.
زدم روش که با خوندن پیام رعشه به تنم افتاد و لرز خفیفی کردم.
«دوست دختر سینا اسایش، راحتت نمیزارم»
این کی بود؟ اصلا سینا از کجا میشناخت؟ یا حتی بهتره بگم من رو.!
شمارهم داشت لعنتی. سینا سمتم خم شد که ترسیده گوشی از دستم افتاد کف زمین.
سینا با اخم نگاهم کرد و خم شد، گوشی رو برداشت و بهم داد.
( سینا )
نمیدونم مطهره چی توی گوشی دید که اینجوری رنگش پرید اما من این رو میفهمم.
از ماشین پیاده شدم که مطهره با مکث پیاده شد.
سمت پاساژ رفتیم که مطهره یک ساعتی توی یه مغازه نگهمون داشت تا وسایلی که دلش میخواد رو بخره.
سمت لباس فروشی حرکت کردیم.