- Dec
- 7,760
- 46,608
- مدالها
- 7
با تصمیمی ناگهانی قید آسانسور را میزنم و خود را به چالش چهارطبقه بالا رفتن از پله، دعوت میکنم. ورزش خوبی به حساب میآید. در حقیقت اینطور خود را راضی میکنم. چرا که از سوار شدن به آسانسوری که چند باری ناکارآمد بودنش را به خوبی نشان داده، بهتر است. در درگاهی دفتر که میایستم تا نفسی از این چهار طبقه بالا آمدن از پله تازه کنم، سلمانی را میبینم که حسابی روی پرونده مقابلش، تمرکز کرده است. چشمی در فضای دفتر میچرخانم. فضایی که چندان بزرگ نیست و دیوارهای کرم، با آن مبلمان قهوهای و بزرگ چرمش، در کنار آن گلدانهای سفالی سفید، شبیه به همه دفترهاست. یک گلدان بزرگ بنجامین سرسبز، گوشه دیوار و بین مبلها قرار گرفتهاست. گوشه روبهرویش و نزدیک درب اتاق من هم، یک دیفن باخیای برگ درشت و سرحال، نشسته است و به کسانی که از درب وارد دفتر میشوند، زیباییش را به رخ میکشد. چند گلدان کوچک کاکتوس و ساکولنت زیبا هم روی شلفهای دیوار قرار داده شده است. اتاق دکتر فرهمند هم در کنار اتاق من است.
سلمانی آنقدر محو پرونده رو به رویش شده که ورود پر سروصدای مرا هم، متوجه نشده است. جلوی میز منشی که میایستم، سلام میکنم. سرش را بالا میآورد و نگاهم میکند اما انگار هنوز آنقدر فکرش مشغول است که مرا نمیبیند. دانشجوی سال سوم کارشناسی حقوق است اما خوی وکالتش، بینظیر است.چشمهای درشت و موهایی تیره و کمی بلند با فر درشت دارد و خصیصه اصلی چهرهاش، مژههای بلند و پرپشتش است که در اولین نگاه، به چشم میآید. وقتی همکلامش شوی، خیلی زود متوجه میشوی جوانی ساده، کاری، مسئولیتپذیر و با حجب و حیاست و در زمان کوتاهی میتواند در مخاطبش، احساس امنیت و آرامش ایجاد کند. صدایش میزنم.
- آقای سلمانی! حالتون خوبه؟
انگار از هپروت بیرون میآید.
- اِ! شما کی اومدین؟
سلمانی آنقدر محو پرونده رو به رویش شده که ورود پر سروصدای مرا هم، متوجه نشده است. جلوی میز منشی که میایستم، سلام میکنم. سرش را بالا میآورد و نگاهم میکند اما انگار هنوز آنقدر فکرش مشغول است که مرا نمیبیند. دانشجوی سال سوم کارشناسی حقوق است اما خوی وکالتش، بینظیر است.چشمهای درشت و موهایی تیره و کمی بلند با فر درشت دارد و خصیصه اصلی چهرهاش، مژههای بلند و پرپشتش است که در اولین نگاه، به چشم میآید. وقتی همکلامش شوی، خیلی زود متوجه میشوی جوانی ساده، کاری، مسئولیتپذیر و با حجب و حیاست و در زمان کوتاهی میتواند در مخاطبش، احساس امنیت و آرامش ایجاد کند. صدایش میزنم.
- آقای سلمانی! حالتون خوبه؟
انگار از هپروت بیرون میآید.
- اِ! شما کی اومدین؟