- Dec
- 7,760
- 46,608
- مدالها
- 7
دست روی سی*ن*هام میکشم که در هر نفس درد بدی در آن میپیچد.
- درد دارین؟
- چیزی نیست آقای دکتر. خوب میشه. امرتون با بنده چی بوده؟
با انگشت اشاره چانهاش را لمس میکند.
- اگه حالتون خوب نیست بهتره... .
سری تکان میدهم و نهای در جوابش میگویم. او هم سرش را بالا و پایین میکند و به سمت مبلمان نسکافهای رنگ اتاق میرود و روی اولین مبل مینشیند.
- شما هم پرونده پولشویی رو خوندین؟
- بله خوندمش. آقای سلمانی دادن بهم.
سری تکان میدهد.
- خوب، چی فهمیدین ازش؟
تمام نکاتی که از داخل پرونده فهمیده بودم را در کاغذی یادداشت کرده بودم. از داخل کشو کاغذ را برمیدارم و به سمت مبلمان روبهروی میز میروم و سلمانی را هم دعوت به نشستن میکنم. کاغذ را به دست فرهمند داده و نکات را توضیح میدهم و دلیل و برهان میآورم. در آخر صحبتهایم، کاغذ را روی میز میگذارد و سرش را تکان میدهد و لبخندی کمرنگ روی لبش نمایان میشود.
- خیلی خوبه خانم جهانی. شما متوجه چند نکته مهم شدین که از چشم من هم دور مونده بودن. خوشحالم که به حرف دکتر محمدی گوش دادم.
حرفش لبخند به لبهایم میآورد. سلمانی دو انگشت شست دستانش را به نشان لایک بالا میآورد و لبخندی از ته دل میزند.
صحبت درباره پرونده ادامه مییابد و همفکریها و نتیجهگیری، ما را به سمتی میبرد که به قول فرهمند میتواند، آغازی برای پایان این پرونده پر پیچ و خم باشد. یعنی همه چیز باید از صفر شروع شود.
- درد دارین؟
- چیزی نیست آقای دکتر. خوب میشه. امرتون با بنده چی بوده؟
با انگشت اشاره چانهاش را لمس میکند.
- اگه حالتون خوب نیست بهتره... .
سری تکان میدهم و نهای در جوابش میگویم. او هم سرش را بالا و پایین میکند و به سمت مبلمان نسکافهای رنگ اتاق میرود و روی اولین مبل مینشیند.
- شما هم پرونده پولشویی رو خوندین؟
- بله خوندمش. آقای سلمانی دادن بهم.
سری تکان میدهد.
- خوب، چی فهمیدین ازش؟
تمام نکاتی که از داخل پرونده فهمیده بودم را در کاغذی یادداشت کرده بودم. از داخل کشو کاغذ را برمیدارم و به سمت مبلمان روبهروی میز میروم و سلمانی را هم دعوت به نشستن میکنم. کاغذ را به دست فرهمند داده و نکات را توضیح میدهم و دلیل و برهان میآورم. در آخر صحبتهایم، کاغذ را روی میز میگذارد و سرش را تکان میدهد و لبخندی کمرنگ روی لبش نمایان میشود.
- خیلی خوبه خانم جهانی. شما متوجه چند نکته مهم شدین که از چشم من هم دور مونده بودن. خوشحالم که به حرف دکتر محمدی گوش دادم.
حرفش لبخند به لبهایم میآورد. سلمانی دو انگشت شست دستانش را به نشان لایک بالا میآورد و لبخندی از ته دل میزند.
صحبت درباره پرونده ادامه مییابد و همفکریها و نتیجهگیری، ما را به سمتی میبرد که به قول فرهمند میتواند، آغازی برای پایان این پرونده پر پیچ و خم باشد. یعنی همه چیز باید از صفر شروع شود.