- Oct
- 150
- 453
- مدالها
- 1
- هی! بفهم چی میگی! زنت اینجا نشسته. خانواداهم نشستن. داداشم نشسته. یکم خودت رو کنترل کنها!
بعد پشت چشمی نازککردم.خندید.
از فرشته، فاطی، رویا،کوروش، محمد، دانیال، امیر علی، امیر محمد، ستایش و تقریبا از همه جز روناک خداحافظی کردم.
رو به روناک گفتم:
- دلم برات تنگ میشه روناک جونم. خوشبخت بشی.
با بغض بغلم کرد.
- مرسی آبجی جونم.
نگاهی به ساعتم کردم. ساعت یانزده و پنجاهونه دقیقه بود. دستی تکان دادم و رو بهشون گفتم:
- خداحافظ همگی.
چمدانم رو برداشتم و به سمت هواپیما رفتم.
روی صندلی هواپیما نشستم.
تقریبا همه روی صندلیهاشون نشسته بودند.
که صدای خانم جوانی در هواپیما پخش شد.
- سلام مسافرین محترم پرواز ایران به پاریس. لطفا خونسردیتون رو حفظ کنید و کمربندهاتون و ببندید.
کمربند رو بستم. دوباره صدای ویزویز خانمه دراومد.
-لطفا تلفن همراهتان را خاموش کنید، یا در حالت پرواز قرار دهید.
گوشیم رو خاموش کردم و در کیفم گذاشتم . یاد خاطرات گذشته میافتم. فعلا که فقط ۱۵ دقیقهای از خداحافظی کردنم با عزیزانم گذشته. خیلی دلم براشون تنگ شده ولی باید به این دلتنگی عادت کنم!
سرم رو به صندلی فشار دادم تا خوابم ببره. چون خیلی خسته بودم خوابم برد.
- مسافرین محترم لطفا کمربندهایتان را باز نکنید تا هواپیما روی زمین بشیند.
چشمانم رو باز کردم.
- به کشور فرانسه، شهر پاریس خوش اومدید.
کمربندهایتان را باز کنید.
کمربند رو باز کردم و کیفم و چمدانم رو برداشتم و از هواپیما بیرون اومدم. نگاهی به دور و بر انداختم.
یکی از فرودگاههای پاریس بود. روی دیوار نوشته بود:
بعد پشت چشمی نازککردم.خندید.
از فرشته، فاطی، رویا،کوروش، محمد، دانیال، امیر علی، امیر محمد، ستایش و تقریبا از همه جز روناک خداحافظی کردم.
رو به روناک گفتم:
- دلم برات تنگ میشه روناک جونم. خوشبخت بشی.
با بغض بغلم کرد.
- مرسی آبجی جونم.
نگاهی به ساعتم کردم. ساعت یانزده و پنجاهونه دقیقه بود. دستی تکان دادم و رو بهشون گفتم:
- خداحافظ همگی.
چمدانم رو برداشتم و به سمت هواپیما رفتم.
روی صندلی هواپیما نشستم.
تقریبا همه روی صندلیهاشون نشسته بودند.
که صدای خانم جوانی در هواپیما پخش شد.
- سلام مسافرین محترم پرواز ایران به پاریس. لطفا خونسردیتون رو حفظ کنید و کمربندهاتون و ببندید.
کمربند رو بستم. دوباره صدای ویزویز خانمه دراومد.
-لطفا تلفن همراهتان را خاموش کنید، یا در حالت پرواز قرار دهید.
گوشیم رو خاموش کردم و در کیفم گذاشتم . یاد خاطرات گذشته میافتم. فعلا که فقط ۱۵ دقیقهای از خداحافظی کردنم با عزیزانم گذشته. خیلی دلم براشون تنگ شده ولی باید به این دلتنگی عادت کنم!
سرم رو به صندلی فشار دادم تا خوابم ببره. چون خیلی خسته بودم خوابم برد.
- مسافرین محترم لطفا کمربندهایتان را باز نکنید تا هواپیما روی زمین بشیند.
چشمانم رو باز کردم.
- به کشور فرانسه، شهر پاریس خوش اومدید.
کمربندهایتان را باز کنید.
کمربند رو باز کردم و کیفم و چمدانم رو برداشتم و از هواپیما بیرون اومدم. نگاهی به دور و بر انداختم.
یکی از فرودگاههای پاریس بود. روی دیوار نوشته بود:
آخرین ویرایش توسط مدیر: