- Oct
- 150
- 453
- مدالها
- 1
- دختر عمو خیلی دوستت دارم. مثل آبجیام میمونی. امیدوارم با هر کسی که لیاقتت رو داشته باشه خوشبخت بشی بهترین دختر عمو.
در آغوشم گریه کرد و گریه کردم. چه لحظات سختیست خداحافظی با خانواده!
به سمت آیناز رفتم.
- دختر خاله خیلی دوستت دارم.
داشت گریه میکرد.
- چرا گریه میکنی دختر خاله...؟ دختر خاله جان امیدوارم خوشبخت بشی با کسی که لیاقتت رو داشته باشه. دوستت دارم.
آبتین اولین بار بود اشکش رو میدیدم.
- َمرد مگه گریه میکنه آقای نامزد؟ آبتین فقط بفهمم من رفتم به یه دختری حتی یه نگاه بکنی چشمات رو از کاسه در میارم ها!
صدای خنده جمع بلند شد. قیافم طوری مظلوم شده بود که آبتین هم داشت میخندید. منو در آغوش گرفت. گفت:
- چشم بانوی من. امر دیگهای چیزی نمونده؟
قیافهی متفکر گرفتم:
- اوم... آهان! شبها َسرده ها! لباس گرم بپوش سرما نخوری. اگه هم سرما خوردی برو دکتر سریع. برو ها! خب؟
چشمی گفت.
- خیلی دوستت دارم آبتین ولی امیدوارم خوشبخت بشی با کسی که لیاقتت رو باشه. من لایق این عشق تو نیستم آبتین.
گفت:
- اگه شده باشه ۱۰۰ سال هم منتظرت باشم، من منتظرت میمونم.
- مرسی.
اهورا رو دیدم که در چشمانش نگرانی موج میزد. هیچوقت او را اینگونه ندیده بودم.
- خب نوبتی هم باشه نوبت پسر عموی خودمه...پسر عمو خیلی دوستت دارم امیدوارم خوشبخت بشی با کسی که لیاقت عشق تو رو داشته باشه.
در آغوشم گریه کرد و گریه کردم. چه لحظات سختیست خداحافظی با خانواده!
به سمت آیناز رفتم.
- دختر خاله خیلی دوستت دارم.
داشت گریه میکرد.
- چرا گریه میکنی دختر خاله...؟ دختر خاله جان امیدوارم خوشبخت بشی با کسی که لیاقتت رو داشته باشه. دوستت دارم.
آبتین اولین بار بود اشکش رو میدیدم.
- َمرد مگه گریه میکنه آقای نامزد؟ آبتین فقط بفهمم من رفتم به یه دختری حتی یه نگاه بکنی چشمات رو از کاسه در میارم ها!
صدای خنده جمع بلند شد. قیافم طوری مظلوم شده بود که آبتین هم داشت میخندید. منو در آغوش گرفت. گفت:
- چشم بانوی من. امر دیگهای چیزی نمونده؟
قیافهی متفکر گرفتم:
- اوم... آهان! شبها َسرده ها! لباس گرم بپوش سرما نخوری. اگه هم سرما خوردی برو دکتر سریع. برو ها! خب؟
چشمی گفت.
- خیلی دوستت دارم آبتین ولی امیدوارم خوشبخت بشی با کسی که لیاقتت رو باشه. من لایق این عشق تو نیستم آبتین.
گفت:
- اگه شده باشه ۱۰۰ سال هم منتظرت باشم، من منتظرت میمونم.
- مرسی.
اهورا رو دیدم که در چشمانش نگرانی موج میزد. هیچوقت او را اینگونه ندیده بودم.
- خب نوبتی هم باشه نوبت پسر عموی خودمه...پسر عمو خیلی دوستت دارم امیدوارم خوشبخت بشی با کسی که لیاقت عشق تو رو داشته باشه.
آخرین ویرایش توسط مدیر: