موضوع نویسنده
- Jan
- 493
- 964
- مدالها
- 2
- چیشده؟ دکتر چیگفت؟ حال ارشینا خوبه؟
توی مغزم دنبال جواب قانع کنندهای میگشتم.
- آرشینا، حالش اصلا خوب ن...
نگذاشت ادامهی حرفم رو بزنم و دستهایش لرزش گرفت.
دیدم که چشمهای مشکیاش نمدار شد.
کی میگفت مرد گریه نمیکند؟
کی میگفت مرد احساس نداشت؟
او هم احساس داشت.
آهی کشید و در حالی که سعی داشت صدای گرفتهاش که ناشی از گریه بود رو پنهون کنه و به من بفهموند اصلا گریه نکرده و بهانههای قدیمي.
پوفي ميكشم كه نگاه نگرانش دوباره روي من كشيده ميشود، لب ميگزد و دستى توي موهايش ميكشد.
- آرشام، اگه دوباره ساميار اين سمتي اومد، اجازهي دخول نده! من هر چقدر به او رو دادم، پرو و پروتر شد طوري كه ميخواست به دخترعمويش تعرض بكند.
با يادآوري ساميار اخمهايم رو در هم ميبرم و دندون قروچهاي مىكنم، دوست داشتم همون موقع ميزدم دندانهايش رو توي حلقش خورد مىكردم تا آرشينا رو فراموش كند.
توی مغزم دنبال جواب قانع کنندهای میگشتم.
- آرشینا، حالش اصلا خوب ن...
نگذاشت ادامهی حرفم رو بزنم و دستهایش لرزش گرفت.
دیدم که چشمهای مشکیاش نمدار شد.
کی میگفت مرد گریه نمیکند؟
کی میگفت مرد احساس نداشت؟
او هم احساس داشت.
آهی کشید و در حالی که سعی داشت صدای گرفتهاش که ناشی از گریه بود رو پنهون کنه و به من بفهموند اصلا گریه نکرده و بهانههای قدیمي.
پوفي ميكشم كه نگاه نگرانش دوباره روي من كشيده ميشود، لب ميگزد و دستى توي موهايش ميكشد.
- آرشام، اگه دوباره ساميار اين سمتي اومد، اجازهي دخول نده! من هر چقدر به او رو دادم، پرو و پروتر شد طوري كه ميخواست به دخترعمويش تعرض بكند.
با يادآوري ساميار اخمهايم رو در هم ميبرم و دندون قروچهاي مىكنم، دوست داشتم همون موقع ميزدم دندانهايش رو توي حلقش خورد مىكردم تا آرشينا رو فراموش كند.