جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار عماد خراسانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام عماد خراسانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 857 بازدید, 73 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع عماد خراسانی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت

آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت

خیره شد چشم دل از جلوه ی مستانه ی او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت

برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر
نقش بر آب مزن کار من از کار گذشت

هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست
که بلای دل ما از کم و بسیار گذشت

یاد آن صبح درخشنده که میگفت "عماد"
عاقبت مهر درخشید و شب تار گذشت...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
بعد از این رحم مکن بر دل دیوانه ما
بفرست انچه غمت هست به غمخانه ما

خانه آباد که خوش خانه خرابم کردی
باز هم این تو و این خانه ویرانه کردی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
برخیز تا پناه به میخانه ای بریم
دست ز عمر شسته به پیمانه ای بریم

مستانه گر که بر سر ما جام بشکنند
خوش تر که رنج صحبت فرزانه ای بریم

از چرخ شکوه ،قصه ی بیهوده گفتن است
دیوانگی است شکوه ای به دیوانه ای بریم

آن سان شدم ملول که گر وجه می رسد
این پنج روزه خانه به میخانه ای بریم

آنجا هم ار نشد که شوم ،همتم کجاست
چون جغد،آشیانه به ویرانه ای بریم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه ی باز است هنوز

جان بلب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل بجان آمد و او بر سر ناز ست هنوز

همه خفتند بغیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز

گر چه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امید تو باز است هنوز
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
بیا که بی‌تو به جان آمدم ز جان دادن
به هر دقیقه که جانی نمی‌توان دادن

شد از تطاولِ شب‌های هجر، معلومم
که مرگ نیست مسلّم به صرف جان دادن

میانه‌ی من و محبوب من فراق انداخت
دگر چگونه توان دل به این جهان دادن؟

تطاولی تو نکردی به من -فلک!- که توان
به جمله دفتر ایّام، شرح آن دادن

نبود حیف چنان شاخه‌ی گلی به هوس
به دستِ صَدمتِ غارتگر خزان دادن؟

چه عیب داشت رهِ کوی بی‌نشانی را
به سیرگشته‌ی هستی، شبی نشان دادن...؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
سر ز بالین به چه امید برآرم سحری
که در آن روز نبینم رخت ای همچو پری

آه از آن شب که نگیری خبر از من در خواب
وای از آن روز که من از تو نگیرم خبری
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد

حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد

پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد

آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
بدهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
هرکه جز پیمانه با من بست پیمانی شکست

نیست بیجا گر که می‌بوسم لب پیمانه را
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد

حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد

پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد

آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
بدهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صدحیف که آن دولت بیدارگذشت

آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت

خیره شد چشم دل از جلوه ی مستانه ی او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت

برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر
نقش بر آب مزن کار من از کار گذشت

هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست
که بلای دل ما از کم و بسیار گذشت

یاد آن صبح درخشنده که میگفت "عماد"
عاقبت مهر درخشید و شب تار گذشت
 
بالا پایین