جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فروغی بسطامی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام فروغی بسطامی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 7,307 بازدید, 294 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فروغی بسطامی
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دست از تو بر ندارم گر می‌کشی به دارم
مهر از تو برنگیرم گر می‌کشی به کینم

روزی اگر ببینم خود را بر آستانت
دیگر کسی نبیند جان را در آستینم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
پنجهٔ چرخ ز سر پنجهٔ من عاجز شد
که توانایی‌ام از قوت بازوی تو بود

زان شکستم به هم آیینهٔ خودبینی را
که نگاهم همه در آینهٔ روی تو بود

پیر پیمانه‌کشان شاهد من بود مدام
که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود

تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم
که قیامت مثل از قامت دل‌جوی تو بود


هیچ ک.س آب ز سرچشمهٔ مقصود نخورد
مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود

دوش با ماه فروزنده فروغی می‌گفت
کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
كی رفته ای ز دل كه تمنا كنم تو را
كی بوده ای نهفته كه پیدا كنم تو را

غیبت نكرده ای كه شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای كه هویدا كنم تو را
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
من نیستم حریف تو با صدهزار دل
کز یک کرشمه می‌شکنی صدهزار من

در زلف بی قرار تو باشد قرار دل
بر یک قرار نیست دل بی قرار من
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هم حلقهٔ گیسویت سر رشتهٔ امیدم
هم گوشهٔ ابرویت سرمایهٔ آرامم

آسوده کجا گردم تا با تو نیاسایم
آرام کجا گیرم تا با تو نیارامم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گر تو زان تنگ شکر خنده مکرر نکنی
کار را از همه سو تنگ به شکر نکنی

نقد جان تا ندهی کام تو جانان ندهد
ترک سر تا نکنی، وصل میسر نکنی

گر ببینی به خم زلف درازش دل من
یاد سر پنجه‌ی شاهین کبوتر نکنی

چرخ مینا شکند شیشهٔ عمر تو به سنگ
گر ز مینا گل رنگ به ساغر نکنی

پیر خمار تو را خشت سر خم نکند
تا گل قالبت از باده مخمر نکنی

چشم دارم ز لب لعل تو من ای ساقی
که براتم به لب چشمهٔ کوثر نکنی

عالم بی خبری را به دو عالم ندهم
تا مرا با خبر از عالم دیگر نکنی

مجلس نیست که بنشینی و غوغا نشود
محفلی نیست که برخیزی و محشر نکنی

همه کاشانه پر از عنبر سارا نشود
گر شبی شانه بر آن جعد معنبر نکنی

شکر کز سلسلهٔ موی تو دیوانگیم
به مقامی نرسیده‌ست که باور نکنی

دست از دامنت ای ترک نخواهم برداشت
تا به خون ریزی من دست، به خنجر نکنی

خون من ریخت دو چشم تو و عین ستم است
دعوی خونم اگر زین دو ستمگر نکنی

تو بدین لعل گهر بار که داری حیف است
که ثنای کف بخشندهٔ داور نکنی

آفتاب فلکت سجده فروغی نکند
تا شبی سجدهٔ آن ماه منور نکنی
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
مگر خدا ز رقیبان ، تو را جدا بکند
عجب خیال خوشی کرده‌ام ، خدا بکند

سزای مردم بیگانه را دهم روزی
که روزگار تو را با من آشنا بکند

خبر نمی‌شوی از سوز ما مگر وقتی
که آه سوختگان در دل تو جا بکند

بر آن سرم که جفای تو را به جان بخرم
در این معامله گر عمر من وفا بکند

قبول حضرت صاحب دلان نخواهد شد
اگر به درد تو دل خواهش دوا بکند

پسند خواجه ما هیچ بنده‌ای نشود
که قصد بندگی از بهر مدعا بکند

طریق عاشقی و رسم دلبری این است
که ما وفا بنماییم و او جفا بکند

کمال بندگی و عین خواجگی این است
که ما خطا بنماییم و او عطا بکند

ندانم این دل صد پاره را چه چاره کنم
خدا نکرده اگر تیر او خطا بکند

به یاد زلف و بنا گوش او دلم تا چند
شب دراز بنالد ، سحر دعا بکند

فروغی از پی آن نازنین غزال برو
که در قلمرو عشقت غزل سرا بکند
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
جنس گران بهای خود ارزان نمی‌کنی
یعنی بهای بوسه به صد جان نمی‌کنی

روزی نمی‌شود که برغم شکرفروش
از خنده شره را شکرستان نمی‌کنی

برکس نمی‌کنی نظر ای ترک شوخ چشم
کاو را هلاک خنجر مژگان نمی‌کنی

ای یوسف عزیز سفر کرده تا به کی
از مصر رو به جانب کنعان نمی‌کنی

گر بنگری به چشمهٔ نوشین خویشتن
دیگر خیال چشمهٔ حیوان نمی‌کنی

دستی نمی‌کشی به سر زلف خود چرا
عنبر به جیب و مشک به دامان نمی‌کنی

یارب چه قاتلی تو که فردای رستخیز
تعیین خون بهای شهیدان نمی‌کنی

با خط چون بنفشه و رخسار چون سمن
جایی نمی‌روی که گلستان نمی‌کنی

تا کی فروغی از غم او جان نمی‌دهی
دشوار خویشتن ز چه آسان نمی‌کنی
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد
گفتی از جیب افق نیر رخشان سر زد

تا عیان شد رخ زیبای تو از چنبر زلف
صبح امید من از شام غریبان سر زد

صبح نورانی دیدار تو طالع نشده
ای دریغا که شب تیرهٔ هجران سر زد

هر کجا دم زدم از قد و رخ و زلف و خطت
همه جا سرو و گل و سنبل و ریحان سر زد

خط به گرد لب جان بخش تو می‌دانی چیست
ظلماتی که از آن چشمه حیوان سر زد

از سر خاک شهیدان تو ای سخت کمان
عوض لاله همی غنچهٔ پیکان سر زد

صورت خوب تو از عالم معنی برخاست
شعله آه من از سی*ن*هٔ سوزان سر زد

یارب از دوزخ هجران تو فارغ نشوند
گر به جز عشق ز عشاق تو عصیان سر زد

خبر از حال اسیران محبت می‌داد
ناله‌ای کز دل مرغان گلستان سر زد

گر فروغی گنه عشق تو دارد غم نیست
کاین گناهی است که از عالم امکان سر زد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
تا خانه‌ی تقدیر بساط چمن آراست
نشنید ک.س از سروقدان یک سخن راست

هر جا گذری اشک من از دیده پدیدار
هر سو نگری روی وی از پرده هویداست

ماییم و جهانی که نه بیم است و نه امید
ماییم و نگاری که نه زیر است و نه بالاست

ماییم و نشاطی که نه پیدا و نه پنهان
ماییم و بساطی که نه جام است و نه میناست

در پردهٔ تحقیق نه نور است و نه ظلمت
در عالم توحید نه امروز و نه فرداست

در دیر و حرم نور رخش جلوه کنان است
نازم صنمی را که هم این جا و هم آنجاست

چشم من دل سوخته سرچشمهٔ خون شد
کاش آن رخ رخشنده نه می‌دید و نه می‌خواست

هم با سگ کوی تو شهان را دل الفت
هم با خم موی تو جهان را سر سوداست

هم شیفتهٔ حسن تو صد واله بی دل
هم سوختهٔ عشق تو صد عاشق شیداست

هم نسخهٔ لطف از تن سیمین تو ظاهر
هم آیت جور از دل سنگین تو پیداست

المنة لله که همه بزم فروغی
دل‌بند و دل‌آویز و دل‌آرام و دل‌آراست
 
بالا پایین