جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار فروغی بسطامی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام فروغی بسطامی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,853 بازدید, 294 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع فروغی بسطامی
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
یک عمر شهان تربیت عیش کنند
تا نیم نفس عیش به صد طیش کنند

نازم به جهان همت درویشان را
کایشان به یکی لقمه دو صد عیش کنند
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
تو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام

اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرت‌زدهٔ صورت زیبای توام
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
من نیستم حریف تو با صدهزار دل
کز یک کرشمه می‌شکنی صدهزار من

در زلف بی قرار تو باشد قرار دل
بر یک قرار نیست دل بی قرار من
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
تا به درها نروی هر سحری کی دانی
که دری غیر در میکده بگشاده نبود

هر که دل بردن معشوق بیند داند
که گناه از طرف عاشق دل داده نبود

هرگز ایجاد نمی‌کد خدا آدم را
عین مقصود گر آن شوخ پری زاده نبود

قاصد ار دوست به سویم نفرستاد خوشم
که میان من و او جای فرستاده نبود

روز محشر به چه امید ز جا بر خیزد
هر سری کز دم شمشیر تو افتاده نبود

واقف از داغ دل لاله نخواهد بودن
هر نهادی که در آن داغ تو بنهاده نبود

با که من قابل قلاده نبودم هرگز
یا سگ کوی تو محتاج به قلاده نبود

کی فروغی ز فلک سر خط آزادی داشت
گر به درگاه ملک بندهٔ آزاده نبود
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
خواست تا زلف پریشان تو بی‌سامانیم
جمع شد از هر طرف اسباب سرگردانیم

بس که مشتاقم به دیدار تو از نیرنگ عشق
نامه می‌کردم گر از روی وفا می‌خوانیم

غیر غم حاصل ندیدم ز آشنایی‌های تو
وین غم دیگر که از بیگانگان می‌دانیم

من که شیر بیشه را صیدم گهی دشوار بود
سخت برد آهوی چشمت دل به صد آسانیم

حیرتم هر دم فزون تر می‌شود در عاشقی
تا رخ خوب تو شد سرمایهٔ حیرانیم

تا ز خنجر تنگنای سی*ن*ه‌ام بشکافتی
صد در رحمت گشودی بر دل زندانیم

تا دل از چاه زنخدان تو در زندان فتاد
مو به موی آگه ز خاک یوسف کنعانیم

ناله‌ام گر بشنود صیاد در کنج قفس
فرق نتواند نمود از طایر بستانیم

راز من از پرده آخر شد فروغی آشکار
تا سرو کاری است با آن غمزهٔ پنهانیم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم
هزار دجله به یک‌دم گذشته از نظرم

چه قطره‌ها که دمادم نریخت از مژه‌ام
چه شعله‌ها که پیاپی نخاست از جگرم

زمین به زلزله از سیل اشک خانه کنم
فلک به غلغله از برق آه شعله ورم

چه شد خلیل که واله شود ز آتش من
کجاست نوح که حیرت برد ز چشم ترم

شب فراق بود تا ز هستیم اثری
اثر نمی‌کند این ناله‌های بی‌اثرم

دلی ز سنگ به آن سرو سیمبر دادند
که حاصلی ندهد گریه‌های بی‌ثمرم

به شام تیرهٔ هجران چه کار خواهم کرد
که هیچ کار نیاید ز نالهٔ سحرم

مگر پیامی از آن ماه می‌رسد امشب
که آب دیده ز شادی رسید تا کمرم

من از نهایت بیداد دوست می‌ترسم
که داد دل رسد آخر به شاه دادگرم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
نگه داشت غزالی دل مرا به نگاهش
که آهوی ختن آمد به سیر چشم سیاهش

چرا برابر چشمی هزار بار نمیرم
که زنده می‌کندم از نگاه بی گه و گاهش

گناه عشق بتی دامنم گرفته به محشر
که کردگار نگیرد به صدهزار گناهش

مگر به صید دل آن طفل نی سوار درآمد
که طفل اشک من از سر دوید بر سر راهش

از آن همیشه کشد شانه را به زلف مسلسل
که خون کند دل دیوانگان سلسله خواهش

به حالت دل من سنگ ناله کرد زمانی
که بردم از در آن سنگ دل به حال تباهش

نظر ز چاه زنخدان آن چگونه بپوشم
که یوسف دلم افتاده در میانهٔ چاهش

سزد که بر سر آتش بیفکنیم دلی را
که رخنه در دل خوبان نکرد ناوک آهش

میان معرکه تا کی دلم ربوده به افسون
که مار بوالعجبی خفته در میان کلاهش

ستم کشیدم از آن ترک کج‌کلاه به حدی
که سر برهنه کشانم بر آستانهٔ شاهش
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
غافل گذشتی از دل امیدوار من
رسوای اگر چنین گذرد روزگار من

امشب به بزم خندهٔ بی اختیار تو
افزون نمود گریه بی اختیار من

من نیستم حریف تو با صدهزار دل
کز یک کرشمه می‌شکنی صدهزار من

یک عمر را به روزه بسر برده‌ام مگر
روزی لبت رسد به لب روزه‌دار من

در زلف بی قرار تو باشد قرار دل
بر یک قرار نیست دل بی قرار من

کشتی مرا و تا سر خاکم نیامدی
آه از سیاه‌بختی خاک مزار من

گویند از آن نگاه نهانی چه دیده‌ای
پیداست آن چه دیده‌ام از خاک زار من

بخت سیاه بین که دو چشمم سفید شد
در کار گریه‌ای که نیامد به کار من

روز و شبی که مایهٔ چندین عقوبت است
روز قیامت است و شب انتظار من

سر تا قدم کرشمه و ناز است و دلبری
شاهین تیز پنجهٔ عاشق شکار من

آن بختم از کجاست فروغی که روزگار
روزی کند نشیمن او در کنار من
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
در قم*ار عشق آخر، باختم دل و دین را
وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را

فصل نوبهار آمد، جام جم چه می‌جویی
از می کهن پرکن، کاسهٔ سفالین را

آن که در نظر بازی ، عیب کوه‌کن کردی
کاش یک نظر دیدی، عشوه‌های شیرین را

باد غیرت آتش زد، در سرای عطاران
تا به چهره افشاندی، چین زلف مشکین را

گر ز قد رخسارت، مژده‌ای به باغ آرند
باغبان بسوزاند، شاخ سرو و نسرین را

چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید
آسمان بپوشاند، روی ماه و پروین را

در کمال خرسند، نیش غم توان خوردن
گر به خنده بگشایی آن دو لعل نوشین را

گر تو پرده از صورت، برکنار بگذاری
از میانه بر چینی، نقش چین و ماچین را

دفتر فروغی شد پر ز عنبر سارا
تا به رخ رقم کردی خط عنبرآگین را
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی

شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت
ای خوشا عهدی که شورش عشق و شیرینش تویی
 
بالا پایین