- Sep
- 1,442
- 4,062
- مدالها
- 2
تا سر زلف پریشان تو محبوب منستتو مرد صحبت دل نیستی، چه میدانی
که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!تا سر زلف پریشان تو محبوب منستتو مرد صحبت دل نیستی، چه میدانی
که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
تا هست آن صورت دل من به کجا می نگرمتهدید مکن سی*ن*ه ی ما را به جهنم
دریا زده از خیسی باران نهراسد
ترک جان در ره آن سرو روان این همه نیستتا هست آن صورت دل من به کجا می نگرم
مفتخرم شور خدا جام می ای دست من است
تا نکنم شب نگار تا کی بر تو شومتنگ مپسند
دلی را که در او جای داری
تا چند اسیر عقل هر روزه شویمتا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک