جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی چگونه یک رمان بنویسیم؟

  • نویسنده موضوع ELNA
  • تاریخ شروع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته جمع‌آوری نکات توسط ELNA با نام چگونه یک رمان بنویسیم؟ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 5,196 بازدید, 218 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته جمع‌آوری نکات
نام موضوع چگونه یک رمان بنویسیم؟
نویسنده موضوع ELNA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
⭕️یک: چطور انتطار دارید اولین قدم بهترین قدم باشد. یک نوزاد ظرف یکسال از سی*ن*ه خیز می دود و هزاران بار زمین خوردن به یادش نمی ماند . نوزادی شجاع باشید و از خراب شدن تمرین ها خنده تان بگیرد . شوخی شوخی راه بیفتید یکسال دیگر در نوشتن خودتان را با نوشته های اولین مقایسه کنید.

⭕️دوم: هر نوشته دو مرحله دارد.
1_حین نوشتن
2_بعد از نوشتن

حواستان باشد حین نوشتن منتقد خودتان نباشید. سبک و شجاعانه و چابک بنویسید. اما کار نوشتن که تمام شد ؛آن را خام فرض کنید

⭕️مرحله دوم: بعد از اتمام نوشتن بخوانیدش. حوصله به خرج دهید. غلط تایپی نداشته باشید . به خواننده الان می توانید فکرکنید. تکمیلش کنید. کم و زیاد کنید.

بزرگترین خطای یک نویسنده تازه کار اینست که یک مرحله ای باشد. نه.
نه. نه. نوشتن دو مرحله ای است.

⭕️نکته سوم:
عادت کنید . شروع به نوشتن را به "شرایطش پیش بیاد" موکول نکنید.
هروقت زیاد می خوابید می روید قدم می زنید؟؟
خب . حالا هروقت عادت های زندگی و اتوماتیک شدن اذیتتان کرد ؛بروید چیزی بنویسید .
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
شده است برای شما که بدون طرح قبلی داستانی را یکهو شروع کنید و مقدمه آن را بنویسید؟

آیا شما راه اشتباهی دارید می روید؟

بله بدون طرح کلی

ما سه عنصر قبل از نوشتن داستان داشتیم چه بودند؟


عنصر قبل از نوشتن داستان:
۱_جرقه
۲_درونمایه (تم)
۳_خلاصه داستان (طرح کلی)

جرقه ؛ایده ؛تم یا درونمایه

بله جرقه موجب ایده می شد

و تم داستان هم در مقدمه برای شما روشن شده بود

پس شما برای توشتن یک مقدمه دارید که نوشته اید

گفتم که زاویه دید و راوی رو دارید اما داستان بعد از نوشتن مقدمه متوقف شده

خوب حالا مقدمه ای هم نوشته اید

طرح کلی هم ندارید و یهویی شروع به نوشتن کرده اید

حالا بعد مقدمه متوقف شده اید

چه می کنید؟

مقدمه را دارید حالا داستان جلو نمی رود

طرح کلی هم ندارید که اول و وسط و اخر داستان مشخص باشد

فکر کنید دوسه دقیقه

گیر افتاده اید حالا چه می کنید که داستان راه بیفتد؟
اگر تم داستان یاداوری و با طرح داستان هماهنگ شود، بر اساس پلات فرم مرحله به مرحله جلو می رود

جوابهای دوستان هنرجو در مواقع گیر کردن در داستان و توقف این بود:



جرقه ایده و تم را مشخص می کنه و باعث آفرینش راوی میشه توسط نویسنده که باعث ساخت زاویه دید میشه

و زاویه دید میگه راوی کجاست و.چندم شخصه


باید گره ایجاد کنیم یا جرقه جدید


از نشانه ها در مقدمه استفاده می کنیم


دنبال یک چیزی برای ایجاد کشمکش میگردیم یک گره ایجاد می کنیم
کشمکشی که با تم و درون مایه ما همخوانی بتواند ایجاد کند


گره ایجاد کنیم بر اساس تداعی با مقدمه


یه حادثه و یا عدم تعادل درنظر میگیریم برایش کشمکش و گره ایجاد میکنیم
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
به معرفی شخصیتها و ایجاد عدم تعادل فکر باید کرد

شروع به توصیف محیط میکنیم و یک کشمکش جدید و گره ایجاد میکنیم و سعی میکنیم عناصری در مقدمه باشد که با تداعی بتوانیم ادامه داستان را پیش ببریم


از هر کلمه در مقدمه با توجه به آموزه ها می شود استفاده کرد شخصیت پردازی خوشه ای یا از تداعی یا از زمان مستتر در اتفاقی ولو کوچک


میتوانیم دست به مطالعه در زمینه چیزی که میخواهیم بگوییم یا با تخیل خودمان یا خاطراتمان سعی میکنیم فضا را بهتر بشناسیم و دنبال یک چیزی برای کشمکش بگردیم که با تم مان همخوانی دارد و ایجاد گره کند. دنبال ساخت یک سری روابط علت و معلولی توی ذهنمان با آن چه از ابتدا ساختیم میکنیم. سعی می کنیم از همان چیزهایی که در مقدمه گذاشته ایم به عنوان ابزار استفاده کنیم


و از خرده روایت ها برای بسط دادن اتفاقات استفاده می کنیم


طبق تم داستان بعد از بررسى مقدمه ايده هايى كه ميشه گرفت رو مرور ميكنم، و بهترينشو ادامه ميدم، ميشه هر كلمه و عبارت توى مقدمه رو شاخو برگ بديم و چند طرح كلى مختلف رو دربياريم

جرقه ایده و تم را مشخص می کنه و باعث آفرینش راوی میشه توسط نویسنده که باعث ساخت زاویه دید میشه
و زاویه دید میگه راوی کجاست و.چندم شخصه

در دل مقدمه اطلاعاتیه که باعث ادامه ی داستان میشه با استفاده از مقدمه
به معرفی شخصیتها و ایجاد عدم تعادل فکر می کنیم و گره و کشمکش ایجاد می کنیم تا بتونیم هسته ی اصلی داستان رو شکل بدیم و با بسط آن داستان را به سرانجام برسونیم


با توجه به مقدمه به دنبال اتفاق خاص یا گره میکنیم و داستان را با توصیف مکان و شخصیت حالا یا با فلش بک و یا خورده روایت ها بسط میدهیم


من از حرفهای امشب این دستگیرم شد که ابتدا برای نوشتن داستان نیاز به جرقه و طرح اولیه یا ایده داستان و بعد داستان باید پیرنگ محکمی داشته باشه که رو علت و معلول استوار باشه و بعد ترفند های بسط داستان که از طرق کشمکش و تداعی و تشبیه و خرده روایت شکل میگیره

ما یک مقدمه داریم و در داستان گیر افتادیم.
میاییم به دو سوال برمی گردیم.
ایده داستان چی بود؟
درونمایه داستان چی بود؟
مقدمه را تجزیه می کنیم.
یک عدم تعادل ایجاد می کنیم.
یک گره از اون عدم تعادل بیرون می کشیم.
از طریق کشمکش،
تشبیه، تداعی،کشش زمان،فلش بک، فلش فوروارد، دیالوگ، توصیف، خرده روایت و سایر راهکارها شخصیت ها و ماجراهای داستان را با توجه به تم یا درونمایه منظم می کنیم.
حالا ربط منطقی یا رابطه علت و معلول را چک می کنیم.
و در نقطه اوج به پایان بندی می رسبم.
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
عناصر داستان اجزای بنیادین تشکیل دهنده داستان هستند. میان اهل فن و نویسندگان در مورد تعداد و ترکیب عناصر بنیادین داستان اتفاق نظر وجود ندارد. به عنوان مثال:
داستان دربردارنده چند عنصر اصلی است: پیرنگ، شخصیت، معنا، روایت و زاویه دید.
پیرنگ، یا خط داستانی، اغلب به عنوان یکی از عناصر بنیادین ادبیات داستانی برشمرده می‌شود. پیرنگ عبارت‌است از ساخت و پرداخت کنش‌های یک داستان .
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
یکی از عناصر مهم بعد از پیرنگ ، شخصیت و شخصیت‌پردازی در داستان است. پرداختن به این امر دشوارتر از پیرنگ داستان است چرا که کارهای یک شخصیت می‌تواند مورد تقلید و تکرار قرار گیرد و تأثیر بسزایی بر روی خواننده بگذارد. و به طبع تأثیر بسیاری بر جامعه دارد. این امر زمانی رخ می‌دهد که نویسنده با استادی و مهارت بتواند شخصیت نیرومند و جالب توجهی ارائه دهد. گاه پیرنگ، تحت‌تأثیر شخصیت قرار می‌گیرد. به همین دلیل این عنصر یکی از عناصر مهم و حائز اهمیت در داستان است.
اعمال شخصیت‌های داستان باید از طریق عواطف، امیال و دغدغه‌های شخصی آنها به حوادث پی‌درپی منجر شود. تنها از این طریق است که داستان در تفسیر زندگی که از عمده‌ترین عوامل کشش ما به سوی خواندن است، موفق می‌شود و مورد استقبال قرار می‌گیرد.
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
تعریف شخصیت و شخصیت‌پردازی
امروزه شخصیت‌ها، دنیای آنها، رفتار و کردارشان، هر چه عجیب باشد باید درنظر خواننده و در قلمرو داستان زنده، معقول و باورکردنی باشد. یکی از معیارهای سنجش رمان خوب و موفق، شخصیت‌های معقول و پذیرفتنی آنهاست. با این سخن می‌توان شخصیت را در داستان این گونه تعریف کرد:

اشخاص ساخته‌شده‌ای (مخلوقی) را که در داستان و نمایشنامه حضور می‌یابند شخصیت می‌نامند. این شخصیت در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل و آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیت‌هایی به وسیله ی نویسنده برای معرفی و شناخت به خواننده در حیطه ی داستان را شخصیت‌پردازی می‌گویند. این شخصیت‌ها گاه صاف و ساده و گاه شگفت‌انگیز و پیچیده هستند در هر صورت الگویی از شخصیت‌های حقیقی و واقعی افراد هستند.
نویسنده برای آن که بتواند شخصیت قابل قبولی را عرضه کند باید سه نکته را در نظر داشته باشد:
اول، شخصیت‌ها باید در رفتارها و اخلاقشان استوار و ثابت قدم باشند و در وضعیت و موقعیت‌های مختلف رفتار و اعمالی متناسب داشته و برای تغییر رفتار خود دلیل قانع‌کننده داشته باشند و در برخورد با حوادث واکنشی طبیعی و منطقی از خود نشان دهند.
دوم، شخصیت‌ها برای آنچه که انجام می‌دهند باید انگیزه و دلیل معقولی داشته باشند. «به خصوص وقتی که تغییری در رفتار و کردار آنها پیدا شود.» .ممکن است در خلال داستان دلیل تغییر رفتار را نفهمیم اما به هر حال در پایان داستان باید دلیل آن را دریابیم.
سوم، شخصیت‌های داستان باید پذیرفتنی و واقعی جلوه کنند. آنها نباید مطلق خوب یا مطلق بد باشند. بلکه لازم است آمیزه و ترکیبی از هر دو و «مجموعه‌ای از فردیت و اجتماع» باشند.
شخصیت‌های داستان ساخته و پرداخته دست نویسنده است که گاه ما با تشابه آنها در عالم واقع روبرو بوده‌ایم و گاه هیچ شناختی نداریم. در هر دو حال می‌دانیم که شخصیت‌ها نتیجه ی مشاهده و تجربه نویسنده است و باید در محیط و حیطه ی داستان قابل قبول جلوه کند. ذکر یک نکته مهم در این جا لازم است که شخصیت‌های داستان باید در دنیای ساختگی داستان و در متن حوادث مورد توجه قرار گیرند نه در بیرون آن.
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
داستان هایی که نیمه تمام هستند معمولا طرح کلی شان دچار مشکل شده که مانع پیشرفت داستان می شود.
این اتفاق به دو دلیل انجام می شود:
۱_طرح کلی داستان، طرح دقیقی نبوده.
۲_نویسنده طرح کلی برای داستانش در نظر نگرفته.


برای شروع داستان حتی اگر طرح کاملی نداشته باشید. ابتدا درون مایه داستان را مشخص کنید. (چه چیزی؟عشق ؛نفرت ؛حسد ؛بد بیاری؛ شانس ؛گمشدگی ؛ هراس ؛اعتماد؛ مسخ؛ تحقیر؛ بدبینی ؛ فراق ؛ وصل ؛ ایثار ؛مرگ ؛ نجات ؛ ملکوت........) سپس شخصیت ها، حوادث و عدم تعادل را روی کاغذ پیاده کنید.
#مهمترین مسئله ای که باعث نیمه تمام ماندن داستان می شود این است، که نویسنده تم داستان را فراموش می کند.

تم داستان دو مفهوم دارد:
۱_مفهوم حداقلی
۲_مفهوم حداکثری

مثلا دیدن صحنه ای که باعث بوجود امدن جرقه و ایده ی داستانی شده،


مراحل پیدا کردن تم یا درونمایه :

یک مفهوم کلی ، گاهی در ذهن و احساس نویسنده تصویری یا جمله ای ایجاد می کند. (مثل عشق یا نفرت یا بدبینی...)
نویسنده باید در ابتدا این مفهوم دریافتی را به یک جمله معنادار تبدیل کند.
مثلا: "عشق رهایی بخش است." یا "عشق باعث بازگشت انسان به وطنش می شود." و....

هر کدام از این مفاهیم وقتی به جمله ی معنادار تبدیل شوند، درون مایه یا تم داستان را می سازند.
درون مایه در داستان مثل یک قطب نما عمل می کند که همه عناصر داستان را جهت می دهد.
قایق یا کشتی با قطب نما به جلو نمی رود اما جهتش مشخص می شود .
لذا گم کردن تم ؛ مانند گم کردن قطب نما و پارو زدن بیهوده است.

جرقه و ایده وقتی با درون مایه(تم)
هماهنگ شوند، طرح کلی داستان شکل می گیرد، که ممکن است در میانه ی داستان، به علت بوجود امدن تم های مختلف دیگر، از خاطر نویسنده برود(چند قطب نما که هرکدام جهتی را نشان می دهند )
گم کردن تم داستان سبب رکود داستان می شود.

روح داستان بر اساس تم مشخص می شود. هر چه که تم پیچیده تر باشد، داستان عمیق تر خواهد شد.
برای انتقال تم به طرح کلی داستان، نیاز به فکر و اندیشه بسیار دارد. که در عین پیچیدگی، مفهوم ساده ای را برساند.

✅با این توضیحات این سوال بوجود می اید که ایا داستان نیمه تمام را رها کنیم یا از نیمه تم را تغییر دهیم:

داستان نیمه کاره، تم را گم کرده. اگر تم پیدا شود طرح کلی داستان دوباره برای نویسنده یاداوری می شود و به او می گوید که تو می خواستی چه بنویسی و منطورت از نوشته ها تا کنون ؛برای چه بود.

بر اساس پلت فرم، داستان مرحله به مرحله جلو می رود و جان تازه ای می گیرد.
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
پارگراف اول را به دلبخواه بنویسید.
1_احتمالا بعد آن را حذف خواهید کرد. لذا فقط جنبه راه اندازی شما را دارد.
2_قرار شد برای فصل بندی دچار وسواس و اضطراب نشوید.
بجایش یک کار دیگر می کنیم.
براساس وحدت مکان و زمان یا موصوع یک فصل را می نویسیم.
3_ قرار شد مکانها مانند اتاق های مختلف یک کارخانه باشند. که گرچه هرکدام کار مستقلی انجام می دهند ولی می دانیم که اینکار در اتاق دیگر یا مرحله دیگر ادامه خواهد یافت . پس با وحود استقلال موصوع در هر مکانی که فصلی را رقم می زند ،موصوعی سربازکرده می ماند که احتمالا پس از فصلی (مکان جدیدی ) ،دوباره به ان باز می گردیم. یعنی گره درست کردن و گره گشایی یک در میان .
4_ قرار نیست که شخصیت اصلی در همه صحنه ها حضور داشته باشد.
گاهی او عایب است و فقط پیرامون او ماجراها یا دیالوگ ها و جستجو ها شکل می گیرند.
بخصوص در رمانهایی که شخصیت های فرعی ؛شخصیت های اصلی غایب را به یاد می اورند.
5_ معمولا برای خاکستری نویسی ؛ ما کنار هدف می زنیم و نه داخل وسط سیبل. لذا اگر شخصیت اصلی محور داستان هم باشد ؛ شخصیت های فرعی ضمن کلنجار رفتن با مشکل خودشان،به شخصیت اصلی هم می پردازند.
6_حتما طرح سه خطی برای کل رمان داشته باشیم ولو بخواهیم کلا خلاف طرح سه خطی عمل کنیم.
لااقل می دانیم کدام قسمت طرح سه خطی را عوض کنیم.
7_ اصلا در هنگام نوشتن نمی گوییم این عیر منطقی و چرند است.
وقتی موتور خلاقیت را خاموش کردیم و قلم بر رمین گداشنیم ،موقع منطفی کردن است.
8_ممکن است نوشتن دو سه فصل اولیه (بر اساس وحدت موصوع و زمان و مکان ) به صورت یک گزارش و تخت باشد. در ویرایش آن را غنی سازی می کنیم
9_ ما سه پارت داریم.
اولی وسومی با هم وحدت موصوع یا مکان یا زمان دارند. لذا دومی را هم اکر داشته باشیم ؛چهارمی را هم می توانیم بنویسم. تا پارت 7 و 8 اینجنین است و بعدش اسن الزام نیست.
10_ قبل از پایان هرفصل یادداشت کنید که چه موصوعاتی ناگفته ماند
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
۱_در داستان نویسی محدودیت رویاپردازی نداریم.خطی فکر نکنید.طوری ننویسید که انگار یک راه مستقیم را قرار است تا آخر بروید، چون دو حالت پیش می آید.یا آنقدر در همان یک خط مستقیم اتفاقات مختلف می افتد که نمی توانید سرو تهش را جمع کنید یا اینکه در طول همین یک‌مسیر اتفاقی بی اهمیت می افتد و مجبور میشوید قصه را بدون هیچ هیجانی تا به انتهایش ادامه دهید.در هر دو حالت داستانی سطح پایین ارائه داده اید.
۲_خواننده را خسته نکنید.یا به اصطلاح کاری نکنید داستان شکم بدهد.یعنی با خرده روایتها آن قدر اتفاق مهم و غیر مهم ایجاد نکنید که ذهن خواننده به هم بریزد.شخصیتها را گم کند،ذهنش هنوز از حادثه ی قبلی خلاص نشده درگیر اتفاق بعدی شود.
۳_دیالوگها باید قصه را پیش ببرند.قرار نیست شخصیتهای ما فقط حرف بزنند تا کاغذ سیاه کرده باشیم.دیالوگ قصه را رهبری می کند.پس مهم است که شخصیت شما چه بگوید.
۴_توصیف حالت شخصیت ها و فضای قصه بسیار مهم است.خواننده باید بتواند شخصیت را حتی با تیپ و قیافه ی مشخص،تجسم کند.تصویر ذهنی خواننده را اگر فعال نکنید،نمی توانید به ادامه ی خواندن او امیدوار باشید.
۵_سعی کنید مکانی را که ماجرا شروع میشود اول از همه توصیف کنید.اینکه خواننده پیش از هر چیز بتواند مکان وقوع قصه را در ذهنش ترسیم کند، بسیار مهم است.
۶_در دیالوگها تا حد امکان از لهجه استفاده نکنید.اصلا لزومی برای ذکر دقیق جغرافیا ی محل وجود ندارد.اگر هم بنا به ضرورت اینکار انجام می شود نباید در تمام طول داستان ادامه پیدا کند.این کار درست مثل ترمز عمل می کند و روند خواندن قصه را از سرعت و جذابیت می اندازد.
۷_از شاعرانگی در داستان پرهیز کنید.خوب است که داستان در نقاط حساسش لحن خاصی داشته باشد اما اگر در تمام طول داستان این لحن را داشته باشید داستان را به یک شعربلند تبدیل کرده اید.
۸_نام داستان ، اولین چیزی که به ذهنتان میرسد نیست.حتی نام شخصیتها در باورپذیری قصه موثرند.اگر اسم قهرمان قصه بر فرض مرجان باشد به این معنا نیست که اسم داستان راهم مرجان بگذاریم!ساده ترین راه را انتخاب نکنید.اسم باید جذاب و مرتبط با درونمایه ی داستان باشد.
۹_در داستان عدم تعادل را رعایت کنید.یعنی دنبال اتفاقات معمول و محتمل که در زندگی روزمره هر روز شاهد آن هستیم،نباشید.داستان اگر تمام آیتمهای تشکیل دهنده اش نرمال،منطقی و عقلانی باشند،مثل لباسهای سری دوزی شده ی کارگاه های تولیدی می شوند،بی هیچ تغییر یا تنوعی.بگذارید جاهایی در داستان عجیب به نظر برسند.نوشتن خاطرات دوست و آشناها را به عهده ی خودشان بگذارید!
۱۰_پایان بندی یکی از مهم ترین بخش های داستان نویسی است.یادتان باشد،قرار نیست فیلمنامه ی فیلم هندی بنویسیم.آخر قصه را نباید از همان اول یا حداکثر وسط قصه پیش بینی کرد.اصل غافلگیری را رعایت کنید.
۱۱_فراموش نکنید،جذابترین داستانها الزاما داستانهای غیرقابل فهم برای مخاطب عام نیستند.نگاهی به آثار نویسنده های مطرح
بیندازید.اکثرا سبک رئال و بیان بسیار ساده و روان داشته اند.پیچیده نویسی نشانه ی تبحر نویسنده نیست.ساده،روان و اصولی بنویسید.
۱۲_مستقیم گویی نکنید.قرار نیست خواننده را نصیحت کنیم یا باور شخصی خودمان را به خوردش بدهیم.
۱۳_راوی ، نویسنده نیست.نویسنده راوی را ساخته و خودش نشسته کنار.اجازه بدهید راوی و شخصیتها خودشان حرف بزنند.شما جای آنها صحبت نکنید.
۱۴_هر شخصیتی زبان خودش را دارد.زبان قصه موسوم است به زبان معیار.معیار یعنی شخصیتت را بسنجی. بدانی چه کسی چطور فکرش را به زبان می اورد.کارمند،دکتر،مهندس،کاسب،رفتگر هر کدام زبان خودشان را دارند.در نوشتن دیالوگ های این شخصیتها،به این تفاوت گفتاری توجه کنید.
۱۵_دیالوگ مرد با زن متفاوت است.اگر خانم نویسنده ای بخواهد از زبان یک سرباز که زیر تیغ آفتاب مشغول دیده بانیست،مونولوگ بنویسد،باید بتواند بوی عرق مردانه را که از تن او ساطع میشود حس کند.باید بتواند از بی حوصلگی روی زمین تف بیندازد یا سنگینی قنداق تفنگ را رو ی شانه اش حس کند.
اگر اقای نویسنده ای می خواهد رنج بارداری یک زن را از زبان خودش بنویسد باید دل آشوبه را حس کند،تکان های بچه را در شکم مادرش مجسم کندو....اگر نویسنده توانست خودش را در قالب جنس مخالفش بگنجاند،می تواند دیالوگ مناسبی رائه دهد.به طوریکه تشخیص جنسیت نویسنده،برای خواننده سخت باشد
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
سوال: آیا با این جملات می توان داستان ساخت؟
زندگی آب تنی در حوضچه اکنون است.
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
و از این قبیل؟
خیر- چرا؟

یک نکته را در نظر بگیرید. احتمالا در جستجوهای اینترنتی یا اینستاگرام یا جاهای دیگه، قسمتهایی از یک کتاب را خوانده اید به عنوان دیالوگ برتر یا متن برتر یا جملات ناب. این خیلی ضربه زده به داستان نویسی. داستان نویسی نه جملات ناب است نه دیالوگ ناب است نه متن طلایی. هیچ کدام از اینها نیست. داستان نویسی مثل آجر چیدان است. این آجر چیدن باید منجر به دیوار مستحکم و خوبی بشود. اگر غیر از این تا حالا فکر کردید باید فکرتان را عوض کنید.
مساله دوم در مورد چیدن داستان که ما بهش می گیم ساختارریزی داستان. می خواهیم یک ساختار بریزیم. این ساختار با استفاده از مصالح داستان است. مصالح داستان چیست؟
یک- روایتِ راوی است که قضایا و ماجراهای داستان را تعریف می کند. دو- توضیف است که جایگاه افراد و اشیا را در صحنه مشخص می کند. سه- فضاسازی. وقتی که این اشیا و افراد در یک محیطی قرار می گیرند چه حسی را به خواننده منتقل می کنند؟ شما برای ناامید کردن خواننده نیاز دارید به یک فضا و اشیا. چطور می شه بگید که او ناامید شده بود؟ چینش این اشیا کنار هم احساس می کند که این فرد ناامید شده. چهار- دیالوگ است. که با گفتگوهای روزمره فرق دارد. گفتگوهای روزمره. برای اینکه بگویند این دو نفر آشنا هستند و یا دشمن هستند و یا کشمکش دارند دیالوگ ها را می آورند. اینکه بگند خوب هستم خوب نیستم. چرا خوب نیستی؟ اینها دیالوگ داستان نیستند. دیالوگ داستان باید یک نقدار ابهام داشته باشد و یک مقدار از حالت و شخصیت افراد در دیالوگ باشد و داستان را پیش ببرد و بگوید که چرا امروز با من حرف نزدی؟ طرف مقابل می گه که برای اینکه تو همه 10 میلیونی که ما در یکسال گذشته پس انداز کردیم را دادی به مادرت. اینجا نشان می دهیم که زن و مرد با هم اختلاف دارند سر قضیه مالی و مادری که احتیاج به کمک دارد و این اطلاعات را در دیالوگ به صورت غیرمستقیم و نه مستقیم می گوییم. نباید در دیالوگ اطلاعات فروشی کرد.
 
بالا پایین