- Apr
- 65
- 773
- مدالها
- 2
از پلکان ته سالن که به سمت شیروانی پل بود بالا رفت. تقلای زبانم برای بازداریاش بیقدرت بود:
- النا این کار رو نکن خطرناکه.
خیلی مطمئن و خاطرجمع به آسانی گفت:
- نگران نباش من قبلاً کمک بابام وقتی داشت سقف خونه رو تعمیر میکرد، این کار رو انجام دادم.
قدری بعد با تمام شهامت و غیرتش بر سقف سوار شد. به بیرون آمدم و نه تنها با همکلاسیهایم بلکه با سایر بچههای مدرسه در چند متری پلههای ورودیاش در حیاط به او مینگریستیم که چگونه دستهای خود را به الوارهای تکهشده میدوزد و آرام و یکی پس از دیگری به سمت کلاه خرامان میرود. همگی این شجاعت بیاندازهاش را کف میزدند. حتی آن دو دیو سرشت در عالم عجیب خود النا را با بانگ آفرینشان ترغیب میکردند و خوشمزگی را از سر حد گذراندند:
- آفرین دختر زرنگ همینجور ادامه بده الان به کلاه میرسی، زود باش.
و چیزی نمانده بود تا به کلاه برسد؛ که به یکبارگی آن شومی و نحسی بدطینتِ دنیا بر سرم آوار شد و با گذر همهی این سالها هنوز این خاطرهی دردمنش در خاطرم سبکبال بدون عاری میتازد. و آن این که الوار پوسیده و کهنهی در دست النا از جایش کنده شد و سقوط مرگباری را اجرا نمود. فریادها به همراه جیغی مُهرهِ گوش شِکن، به هوا خاست. همگان به سمت النا دویدند به جز منی که زبانم و شاید هم نفسم بند آمده بود و در نشیمنگاه قلبم احساس پر وزنی را حس میکردم و پاهایم هم از حرکت افتادهبودند. گویا انسانیتم به یک مجسمه گچی مبدل گشتهاست. مجسمهای که میخواست روح درونش را بروز دهد و فریاد زند من هم جان دارم اما مرگ پیش رو، روحش را تسخیر کرده بود. فقط با همین چشمانم میدیدم که هنوز النایم بر ایوان دراز به دراز افتادهاست. درست مثل یک کشتی شکستهی اسیر در دام دزدان دریایی؛ که از ترس در کنار لنگرگاه مزارش پهلو گرفتهاست و منتظر فرو رفتن در عمق چاه زندگی ابدی است و به هیچ عنوان قصد ندارد از جایش برخیزد و مرا نطق دهد:
- آنیلای عزیزم نگران نباش من حالم خوبه چیزیم نشده!
در آن فغان پر هیاهو، کار فکر لعنتیام هم شده بود بازگویی حرفهای که از ناکجا آباد بر تارک مخچهی چپ مغزم رسوخ کرده بودند و خیلی ملیح و شاعرانه میخواند و از من میپرسید آیا به راستی بعد از مرگ، زندگی جریان مییابد و النایت عمر دیگری خواهد داشت؟
________________________________تقلا=تلاش
خرامان=نازروان، عشوهکنان
عار=شرم
چاه زندگی ابدی=استعاره از قبر
تارک=رشته باریک
رسوخ=نفوذ
آخرین ویرایش: