- Jun
- 26
- 35
- مدالها
- 1
نگاه ازش گرفتم و به روبه رو نگاه کردم.
یعنی اگه الآن اونا بودن وضع ما اینجوری بود؟
با رسیدن به در مثلا خونهامون و دیدن در نیمه باز انگار یه چیزی داخل وجودم سقوط کرد.
با وحشت به پیمان نگاه کردم که با ابروهای درهم به در خیره بود.
با گرفته شدن دستم به سویل نگاه کردم که باآرامش لب زد:
- چی شده؟
لبهام بیاختیار میلرزیدن
- د.. در.. بازه
پیمان سریع داخل شد.
نمیدونم چهطوری رفتم داخل، چهطوری به جای جنسهای خالی نگاه کردم و چیشد، فقط وقتی به خودم اومدم که نیاز با نگرانی صدام میزد. لرزش دست هام دست خودم نبود. انگار زمین دستهاشو باز کرده بود تا منو به سمت خودش بکشه.
سقوط کردم و صدای جیغ گوشهام رو آزار داد.
کسی محکم تکونم میداد.
- هی، دختره، نواز؟ پاشو ببینم این اداها چیه؟
خسته بودم، مدتی بود که دلم یه خواب بدون فکر و خیال میخواست و چه بهونهای بهتر از این؟
خودم رو به سیاهی شب زدم و دیگه هیچ چی نفهمیدم.
.....
صدای آزاردهندهی خروس روی اعصابم راه میرفت.
دستم رو مشت کردم و اخمهام تو هم رفت.
و دوباره صدا، زیر لب اه محکمی گفتم و با چشمهای بسته پاشدم نشستم.
مغزم یه لحظه ارور داد. توی همون حالت دستم رو روی تشک نرمی که روش دراز کشیده بودم کشیدم و با وحشت چشمهام رو باز کردم و با چیز وحشتناکتری روبه رو شدم.
مردی با رکابی در حالی که پشت به من کرده بود روی پتو خوابیده بود.
یعنی اگه الآن اونا بودن وضع ما اینجوری بود؟
با رسیدن به در مثلا خونهامون و دیدن در نیمه باز انگار یه چیزی داخل وجودم سقوط کرد.
با وحشت به پیمان نگاه کردم که با ابروهای درهم به در خیره بود.
با گرفته شدن دستم به سویل نگاه کردم که باآرامش لب زد:
- چی شده؟
لبهام بیاختیار میلرزیدن
- د.. در.. بازه
پیمان سریع داخل شد.
نمیدونم چهطوری رفتم داخل، چهطوری به جای جنسهای خالی نگاه کردم و چیشد، فقط وقتی به خودم اومدم که نیاز با نگرانی صدام میزد. لرزش دست هام دست خودم نبود. انگار زمین دستهاشو باز کرده بود تا منو به سمت خودش بکشه.
سقوط کردم و صدای جیغ گوشهام رو آزار داد.
کسی محکم تکونم میداد.
- هی، دختره، نواز؟ پاشو ببینم این اداها چیه؟
خسته بودم، مدتی بود که دلم یه خواب بدون فکر و خیال میخواست و چه بهونهای بهتر از این؟
خودم رو به سیاهی شب زدم و دیگه هیچ چی نفهمیدم.
.....
صدای آزاردهندهی خروس روی اعصابم راه میرفت.
دستم رو مشت کردم و اخمهام تو هم رفت.
و دوباره صدا، زیر لب اه محکمی گفتم و با چشمهای بسته پاشدم نشستم.
مغزم یه لحظه ارور داد. توی همون حالت دستم رو روی تشک نرمی که روش دراز کشیده بودم کشیدم و با وحشت چشمهام رو باز کردم و با چیز وحشتناکتری روبه رو شدم.
مردی با رکابی در حالی که پشت به من کرده بود روی پتو خوابیده بود.