- Jun
- 12,788
- 40,155
- مدالها
- 25
@.Mariaنام اثر :آنا
نویسنده :دخت پاییزی
خلاصه :
باصدای ناله های زنی از خواب بیدار میشم ،ناخود آگاه به سمت در اتاق میرم
باچیزی که میبینم در کنار در می شینم این زن چقدر آشناس
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!@.Mariaنام اثر :آنا
نویسنده :دخت پاییزی
خلاصه :
باصدای ناله های زنی از خواب بیدار میشم ،ناخود آگاه به سمت در اتاق میرم
باچیزی که میبینم در کنار در می شینم این زن چقدر آشناس
@پریزادسلام خسته نباشید
درخواست ناظر دارم
اسم اثر: خسته از سرنوشت
نویسنده: سمیرا سادات امیری
ژانر: تراژدی، اجتماعی، عاشقانه
@SHAHSANAM (:نام رمان : رقاصهای در آغوش جنگ
ژانر رمان : عاشقانه _ تراژدی
نام نویسنده : مهرانه عسکری
خلاصه داستان :
این داستان، داستان عاشقی رقاصی پر عشوه با جنگجویی ست که سالهای سال به اجبار در جنگ است. این جنگنده مثل بقیهی سربازان و فرماندهان نیست که بلد نباشد با زن چگونه رفتار کند. برعکس، در آغوشش میتوانی ناز و شرم را یکجا و همزمان حس کنی. رقاصه عرب هم، مردان زیادی را ندیده که اینگونه باشند. گویی، هردو برای هم مسئله ای کشف نشده و تازه هستند. باید دید، نه باید خواند تا بفهمیم آیا گره قلب زن شرق که مردان را با یک پیچ کمر به تاراج میبرد زودتر باز میشود یا قلب جنگجو که با چشمان خمارش می تواند دل هر زن را آب کند.
مقدمه:
صدای موسیقی عربی و بدنهایی که میلرزند. گوشهای در آن محفل عیاشی، دو هیچی، چشم و قلب هم را به آسمان هفتم بردند.
گوشهای مردی با غیرت، سعی بر پوشاندن تن نیمه عریان دختری دارد که محو مردانگی او شده.
اما در گوشه ای دختری با چشمانش به جنگ خماری چشمان او می رود.
شمشیر یا پابند؟ چرخیدن گرد محاصره یا چرخیدن گرد بدنی که خدا صاحبش را نعمتی عظیم داده؟
جنگ یا رقاصهای از عرب، کدام یک پیروز میشود در بدست آوردن جنگجو؟
موسیقی عربی یا موسیقی گریهها؟ کدام یک رقص را پرشورتر میکند؟
مرگی از روی زخم شمشیر یا مرگی از روی لذت عاشقی؟
هیچکدام و هردو، رقاصهای در آغوش جنگ تقدیم میکند!
@F.S.Kaعنوان: من تو هستم
ژانر: اجتماعی، تراژدی، عاشقانه
خلاصه:
آرزوهایش فقط به خاطر سه چیز نابود شدند! سه چیزی که زمانی ترسی ناشناختهای از آنها داشت، اما حالا دیگر خود تبدیل به همان ترسها شده بود برای دیگران...
دیگرانی که؛ آتش بر آرزوهایش روشن کردند؛ حالا او بود که روشن کننده هر آتش سوزانی در آرزویهایِ بی انتهای دیگران شده است.
مقدمه:
میدانم که؛ دلت نمیخواهد به من دچار شوی! میدانم که در دلتان آرزو دارید که؛ مرا نبینید... اما من اینگونه آرزویی را دوست ندارم میدانید که؟ من رویش کرده ام همانند گیاه کشندهای برای شما؛ برای شمایی که وجودی ندارید.
@ALVINنام رمان: انجمن شبگرد
نویسنده:کاسپین
ژانر: ترسناک، تراژدی، اجتماعی
خلاصه: دقیقاً مثل زلزله بود. بیست و سه سالگیم رو میگم. وقتی که زندگیم مثل ساختمونی بود که داشت تو زلزه فرو میریخت و بدون اینکه فرصت فرار از سنگ و خشتی رو بهم بده آجر بعدی رو پرت میکرد رو سرم.
ولی میدونی، من میتونم. من توانایی انجام دادن هر کاری رو دارم وگرنه بابام اسمم رو نمیذاشت سیاوش. حتی اگر خشتهای اون ساختمون همون یادآوری گذشتهی تلخم باشن یا کسی که فکر میکردم عاشقشم یا حتی اون شبهای لعنتی که من به جای تخت تو خیابون بودم.
میگذرم از همهی این داستانها چون من اسمم روم بوده و هست. اصالت من رد شدن از آتیش بیگناهیمه...
ببخشید من تازه کارم اینجا. الان این یعنی برم تاپیک بزنم؟
نه صبر کنید ناظر خودش باهاتون خصوصی میزنهببخشید من تازه کارم اینجا. الان این یعنی برم تاپیک بزنم؟
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک