جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده ● ضد و نقیض اثر غزاله درویش‌زاده ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط Miss.Ghazal با نام ● ضد و نقیض اثر غزاله درویش‌زاده ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,880 بازدید, 43 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع ● ضد و نقیض اثر غزاله درویش‌زاده ●
نویسنده موضوع Miss.Ghazal
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Miss.Ghazal
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
لبخند ملیحانه و دلنشین پسر بچه‌ای در آن محوطه‌‌ای که در تاریکیِ جنون‌وار، بی‌رحمانه فرو شده بود در ذهنم تداعی می‌شود.
برق دیدگانش همچون ستارگانی در فراخنای پهناور آسمانِ شبانگاهی، می‌درخشد اما... .
اما آن‌ها رنگ ترس و وحشت بر خود گرفته‌اند، با وجود آن‌که با لبخندی کشنده برای همیشه دفع شده بودند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
قلبم رفته‌رفته، در این قفس تنگ و تاریکِ طاقت‌فرسا، به تپش خواهد افتاد.
تک‌نفس‌هایم، روح و جان و جسمم را رو به تحلیل و تباهی می‌کشاند.
افکارِ وارونه و ضد و نقیضِ این ذهنِ مسموم و خسته‌ام، شاید حالا‌حالا‌ها قصد به آرامش‌رساندن وجودیتم را ندارند... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
باری دگر، چهره‌ و رخسار پر ضد و نقیض آن پسر بچه‌ی بی‌گناه که قربانی فکریات وارونه‌ی بی‌مقصد من شده بود همچون پرده‌ای، جلوی دیدگانم را می‌پوشاند.
درون چشم‌های مظلومش، فریادی بی‌داد می‌کرد؛ فریادی از جنس تمنا، از جنس التماس.
صدای کوبش ضعیف‌وار قلبم که ظاهراً به اتمام رسیدن و پایان رسیدن سرنوشتم را به رخ می‌کشید، به گوشم رسیده بود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
چیزی درون دل و قلبم فریاد کننده، بازگو می‌شد.
سخنی که زیر و رو کننده‌ی آن همه ویرانگی و کوهی از دردِ انباشته شده بر روی وجودم بود.
سخنی که پیوند خورده به فریادهای بی‌پایان و بی‌داد کننده‌ی آن کودکِ بی‌پناه و مظلوم بود.
عقلیتم، حرف دلم و سخن قلبم را محاکمه‌وار، زیر سوال می‌برد اما... .
اما این قلب بود که مشخص کنندهٔ به اتمام رسیدن آن‌همه وارونگی بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
در تک‌تک سلول‌های بنیادین وجودم و اعماق روحم فریادی از جنس درد و زخمِ عمیقی که بر جانم و افکارِ پر فراز و نشیبم مُهر خورده، بازگو می‌شد.
مغز و حافظه‌ام در آن محوطهٔ مرگبار و ننگینِ پر ظلماتِ شبانگاهی، پرکشان به سوی فراموشی همیشگی و ابدیت سوق داده شده بود‌.
و من بودم و این انبوهِ عظیمِ كوهی انباشته‌شده از پرسش و پاسخ‌های پر ضد و وارونه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
وجودم و روحم در تمنای پرواز و آزادی همیشگی و مغز و افکار و ذهنم در بند کشیده شدنِ این قفس پر مکافاتِ پرسش و پاسخ!
چهرهٔ بی‌گناه آن پسرک مظلوم و بی‌تقصیر، مدام مانند پرده‌ای ننگین و مرگ برانگیز، جلوی دیدگانم را احاطه کرده است.
او کیست؟
و او کیست که قلب مرا با چشمان و دیدگانِ گیرا و مجذوبش می‌درد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
فریادی غوغا کنان، از جنس و روحِ زخم و درد بر وجود و جانم چنگ می‌زند.
ندایی از اعماق افکار و ذهنم، تمنا طلبان و التماس‌کنان به گوشم می‌رسد.
خنده‌ها و آن بشاشت گیرا و جذب کننده‌ی مادر، مابین دود‌های ننگین و ظلمات‌افکنِ کشندهٔ سیگار پدر پنهان گشته است... .
شادی‌ها و شیرینی‌های سرنوشت، محو شده‌‌اند در بین جیغ‌ها و عجز و ناله‌های کمک‌طلبانهٔ اطرافیانم.
چیزی در این‌جا به مانند هم پیدا نمی‌شود و منم و یک جهان مملو از سردرگمی و گم‌گشته‌ای.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
آری! چیزی در این‌جا و در بین افکارات و فکریات پر ضد و نقیضم باهم جور در نمی‌آید.
زندگی و سرنوشت همیشه یکسان نخواهد ماند.
هر روز آن یک رنگ و بوی را بر خود خواهد گرفت.
روزی به شادی و روزی به غم.
اما در بین همه‌ی این افکار، تعادل برانگیخته کنندهٔ آرامش واقعی در روح و بنیاد آدمی است.
اما افکار پر فراز و نشیب و پر ضد و نقیض من این قانون را زیر پا گذاشته بود.
من حالا آرامش، ساکن عقل و روح و وجودم نبود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
ندایی مبهم و پیچیده از اعماقِ وجودِ خسته‌ام آشکار می‌گردد، ندایی مرا به خود فرا می‌خواند اما من نمی‌دانم آن چیست.
گویا سرنوشت رهایی این جسم و جانِ بی‌رمق و بی‌روح مرا از این مخمصه‌ی تنگ و تاریک و طاقت‌فرسا رقم نمی‌زند و نخواهد زد.
گویا سرنوشت، رهایی از این بندِ ظلمات‌افکن و تاریک را در اختیار آزاد شدن روح از جسم می‌طلبد.
و با این وجودِ مملو از زخم و جراحت، عقلم ادامه دادن این سرنوشت پر فراز و نشیب را می‌خواهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Miss.Ghazal

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
271
2,245
مدال‌ها
2
لحظه‌ای، چهره و رخسارِ خرم مادر در مقابلم نمایان می‌شود.
لحظه‌ای با تمام درد‌های طاقت‌فرسای روح و جسم و وجودم، لبخندی محو بر لبانم جای خوش می‌کند.
چه زیباست یادآوری تنها کسی که دلیلی بر وجودیت و ادامه دادن این مسیر بی‌‌سر و ته می‌شود.
زمزمه‌ای جاری بر لب‌های تر‌ک‌خورده و خشکیده‌ام می‌شود:
« می‌دانم تو دیگر این‌جا نیستی، می‌دانم تو رفته‌ای و هرگز برنمی‌گردی. من می‌دانم... اما تنها انگیزهٔ زنده ماندم و دوام آوردنم همین یادآوری خاطراتِ تلخ و ضد و نقیضی‌است که از گذشته و خودمان دارم.
لطفاً مرا ترک مکن، این تنها خواهش و درخواست من است.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین