- Jun
- 276
- 2,661
- مدالها
- 2
ولی موقع نشستن فرزاد گفت که ما بهتره بریم کنار پنجره رو به حیاط بشینیم.
فرزاد: خب سفرتون خوب پیش رفت پریسا که کلی تعریف کرد انگار واقعا بهش خوش گذشته بود اگه یه روز بیخبر نره اونجا خوبه.
من و مانی خندیدیم ولی اون بین سام با اخم نگاهش بین هر دومون در رفت و آمد بود.
سام: خوبه که سالم برگشتی چون معمولا هرکی هم سفر میشه با برادر گرامی یه بلایی سرش میاد؛ احیاناً اون بین خوش گذرونی تحدیدی آدم ربایی چیزی رخ نداد براتون؟!
مانی آهسته و با اخم به سمت سام برگشت و من هم با جدیت گفتم:
- نخیر خیلی هم خوب بود با اینکه تمام روز رو درحال دویدن از اینور به اونور بودیم ولی خوش هم گذشت.
فرزاد دستی بین موهاش کشید و کلافه چیزی زیر لب گفت که متوجه نشدم اما حس کردم فحش داد.
همینطور دور هم بودیم و هر از گاهی حرفی زده میشد که یهو مانی برگشت سمتم و گفت:
- پریسا فلش برج طاووس پیشته؟
با دستم ضربه آرومی به پیشونیم زدم و گفتم:
- اوه پاک فراموش کرده بودم آره دست منِ الان میارم برات.
و به سمت اتاقم رفتم. ده دقیقه در حال جست و جو بودم اما چیزی پیدا نکردم و با صدای آرمان یهویی توی جام پریدم و ترسیده به سمتش برگشتم.
- وای، هوف ترسیدم یه صدایی میدادی حداقل متوجه بشم.
و بعد هم به اطراف اشاره کردم و گفتم:
- احتمالاً دوباره فرزاد اشتباه بجای فلش خودش برده همون طور که همیشه شارژرم رو میبره صبر کن برم اتاق اونهم نگاهی بندازم.
مانی: اگه پیدا نمیشه مشکلی نیست زیاد برای بررسی عجله ندارم.
- در حالی که به سمت در اتاق حرکت میکردم جواب دادم.
- نهنه الان پیدا میکنم برات.
پنج دقیقه توی اتاقش در حال زیر و رو کردن بودم که با دیدن فلش روی لبتاپش پیداش کردم و با خوشحالی به سمت اتاق خودم رفتم که دیدم مانی اونجا نیست متعجب به سمت پایین رفتم که دیدم با اخم درحال صحبت کردن با سام بود.
وقتی بهشون رسیدم حرفشون رو قطع کردن و به سمت من برگشتن.
فلش رو با لبخند به سمت مانی گرفتم ولی اون با همون اخمش بدون تشکر با شدت از دستم گرفت و نگاه تحدید آمیزی به سام انداخت.
یک لحظه توی دلم حسادت کردم که ای کاش میتونستم من هم همینقدر عمیق نگاهش کنم ولی میدونستم که نمیشه.
مانی از هر دومون دور شد.
رفتارش به طور صد هشتاد درجه فرق کرده بود نه نگاهی انداخت و نه حرفی زد و با دستش من رو تقریباً با شدت کنار زد و به سمتی که مامان بابا و پدر و مادر خودش نشسته بودن رفت و کنار اونها با همون اخمهای در هم نشست.
فرزاد: خب سفرتون خوب پیش رفت پریسا که کلی تعریف کرد انگار واقعا بهش خوش گذشته بود اگه یه روز بیخبر نره اونجا خوبه.
من و مانی خندیدیم ولی اون بین سام با اخم نگاهش بین هر دومون در رفت و آمد بود.
سام: خوبه که سالم برگشتی چون معمولا هرکی هم سفر میشه با برادر گرامی یه بلایی سرش میاد؛ احیاناً اون بین خوش گذرونی تحدیدی آدم ربایی چیزی رخ نداد براتون؟!
مانی آهسته و با اخم به سمت سام برگشت و من هم با جدیت گفتم:
- نخیر خیلی هم خوب بود با اینکه تمام روز رو درحال دویدن از اینور به اونور بودیم ولی خوش هم گذشت.
فرزاد دستی بین موهاش کشید و کلافه چیزی زیر لب گفت که متوجه نشدم اما حس کردم فحش داد.
همینطور دور هم بودیم و هر از گاهی حرفی زده میشد که یهو مانی برگشت سمتم و گفت:
- پریسا فلش برج طاووس پیشته؟
با دستم ضربه آرومی به پیشونیم زدم و گفتم:
- اوه پاک فراموش کرده بودم آره دست منِ الان میارم برات.
و به سمت اتاقم رفتم. ده دقیقه در حال جست و جو بودم اما چیزی پیدا نکردم و با صدای آرمان یهویی توی جام پریدم و ترسیده به سمتش برگشتم.
- وای، هوف ترسیدم یه صدایی میدادی حداقل متوجه بشم.
و بعد هم به اطراف اشاره کردم و گفتم:
- احتمالاً دوباره فرزاد اشتباه بجای فلش خودش برده همون طور که همیشه شارژرم رو میبره صبر کن برم اتاق اونهم نگاهی بندازم.
مانی: اگه پیدا نمیشه مشکلی نیست زیاد برای بررسی عجله ندارم.
- در حالی که به سمت در اتاق حرکت میکردم جواب دادم.
- نهنه الان پیدا میکنم برات.
پنج دقیقه توی اتاقش در حال زیر و رو کردن بودم که با دیدن فلش روی لبتاپش پیداش کردم و با خوشحالی به سمت اتاق خودم رفتم که دیدم مانی اونجا نیست متعجب به سمت پایین رفتم که دیدم با اخم درحال صحبت کردن با سام بود.
وقتی بهشون رسیدم حرفشون رو قطع کردن و به سمت من برگشتن.
فلش رو با لبخند به سمت مانی گرفتم ولی اون با همون اخمش بدون تشکر با شدت از دستم گرفت و نگاه تحدید آمیزی به سام انداخت.
یک لحظه توی دلم حسادت کردم که ای کاش میتونستم من هم همینقدر عمیق نگاهش کنم ولی میدونستم که نمیشه.
مانی از هر دومون دور شد.
رفتارش به طور صد هشتاد درجه فرق کرده بود نه نگاهی انداخت و نه حرفی زد و با دستش من رو تقریباً با شدت کنار زد و به سمتی که مامان بابا و پدر و مادر خودش نشسته بودن رفت و کنار اونها با همون اخمهای در هم نشست.
آخرین ویرایش توسط مدیر: