آهی کشید هاش رو تر کرد و رو تـ*ـخت جا به جا شد.
- خوبه؛ اما من با بایرام صحبت کردم، خیلی عوض شده؛ خیلی!
پوزخندی زدم و رژ مایع تو دستم رو، رو های قلوهاییم کشیدم، عاشق رنگ جیغ بودم!
- عوض شده یا عوضی شده؟
- عوض شده. مثل قبل نیست و اون شور قبل رو نداره؛ اما خودش قصد برگشته به شادیه گذشته رو داره، فقط زمان میخواد تا بتونه با خودش کنار بیاد.
درکش میکردم، دیدن مادری بعد از سالها اون هم درگیر سرطان کم چیزی نبود و بماند مرگ پدر و رفیقی که جای برادرش بود!
- درکش میکنم؛ حالا وقت انتقام از اون حرفها نیست، باید برگردیم و مثل قبل دست هم رو بگیریم. حالا شازده کی میادش؟ زیر لفظی میخواد؟
خندهی بیصدایی کرد و جلو موهاش رو دور انگشتش دور داد.
- نه پس فردا پرواز به ایران داره و برمیگرده.
چهرهی خستهای به خودم گرفتم و با حالت گریه گفتم:
- وای چهقدر کار دارم، تالارها و تولیدی... .
با یاد ماشینم محکم تو یکور صورتم کوبیدم و بلندتر گفتم:
- اوبتیمای نازنینم کدوم قبرستونیه؟ قرار بود بعد یک هفته برسه دستم!
خیلی ریلکس خمیازهی بلندی کشید و به پهلو دراز کشید و در همون حین گفت:
- بیار پایین بابا اون صدای نکرهت رو! ماشینت تو پارکینگ آپارتمان منه؛ جوش نزن.
و بعد چشمهاش رو بست و یکی از انگشتهاش رو بالا آورد، تعجب نکردم؛ با من که گشته بود ادب و قورت داده بود.
ادامه داد:
- یعنی اون آقای سپانلو هیچ زری به تو نزده؟ پس میاومد کمپ چه زری میزد؟ عجب! جایگاه عروس و دوماد تو سالن درست شده، فقط مونده نورپردازی. برگههای تبلیغاتی و بنر هم چاپ شده. فردا کارای نورپردازی رو انجام بده که مرحله بعد جذب نیرو، عکاس و آشپزو و و و... هست.
با ذوق دستهاش رو بهم کوبوند و هاش رو تر کرد و جیغ خفیفی کشید. چشمهام گرد شد؛ اسگل شده بود؟ صندل کنار دستم رو به طرفش پرتاپ کردم که نیشش بسته شد.
- وحشی! خب میگفتم؛ بعد هم میتونید اجاره بدید تالارها رو، وای به حالت اگر اولین عروسی تو سالن، عروسی من نباشه!
- خوبه؛ اما من با بایرام صحبت کردم، خیلی عوض شده؛ خیلی!
پوزخندی زدم و رژ مایع تو دستم رو، رو های قلوهاییم کشیدم، عاشق رنگ جیغ بودم!
- عوض شده یا عوضی شده؟
- عوض شده. مثل قبل نیست و اون شور قبل رو نداره؛ اما خودش قصد برگشته به شادیه گذشته رو داره، فقط زمان میخواد تا بتونه با خودش کنار بیاد.
درکش میکردم، دیدن مادری بعد از سالها اون هم درگیر سرطان کم چیزی نبود و بماند مرگ پدر و رفیقی که جای برادرش بود!
- درکش میکنم؛ حالا وقت انتقام از اون حرفها نیست، باید برگردیم و مثل قبل دست هم رو بگیریم. حالا شازده کی میادش؟ زیر لفظی میخواد؟
خندهی بیصدایی کرد و جلو موهاش رو دور انگشتش دور داد.
- نه پس فردا پرواز به ایران داره و برمیگرده.
چهرهی خستهای به خودم گرفتم و با حالت گریه گفتم:
- وای چهقدر کار دارم، تالارها و تولیدی... .
با یاد ماشینم محکم تو یکور صورتم کوبیدم و بلندتر گفتم:
- اوبتیمای نازنینم کدوم قبرستونیه؟ قرار بود بعد یک هفته برسه دستم!
خیلی ریلکس خمیازهی بلندی کشید و به پهلو دراز کشید و در همون حین گفت:
- بیار پایین بابا اون صدای نکرهت رو! ماشینت تو پارکینگ آپارتمان منه؛ جوش نزن.
و بعد چشمهاش رو بست و یکی از انگشتهاش رو بالا آورد، تعجب نکردم؛ با من که گشته بود ادب و قورت داده بود.
ادامه داد:
- یعنی اون آقای سپانلو هیچ زری به تو نزده؟ پس میاومد کمپ چه زری میزد؟ عجب! جایگاه عروس و دوماد تو سالن درست شده، فقط مونده نورپردازی. برگههای تبلیغاتی و بنر هم چاپ شده. فردا کارای نورپردازی رو انجام بده که مرحله بعد جذب نیرو، عکاس و آشپزو و و و... هست.
با ذوق دستهاش رو بهم کوبوند و هاش رو تر کرد و جیغ خفیفی کشید. چشمهام گرد شد؛ اسگل شده بود؟ صندل کنار دستم رو به طرفش پرتاپ کردم که نیشش بسته شد.
- وحشی! خب میگفتم؛ بعد هم میتونید اجاره بدید تالارها رو، وای به حالت اگر اولین عروسی تو سالن، عروسی من نباشه!