اشکی از گوشه چشمم سرازیر شد و برای اولینبار پرستیدم سکوتی رو که برای حرفهای من راه باز کرده بود.
ادامه دادم:
- چرا فکر میکنید چون از ما زنها قدرتمند ترید، حتماً باید از اون قدرتتون استفاده کنید؟ فکر میکنید شماها مردید؟ شماهایی که راه میافتید تو خیابون برای بدبخت کردن دخترهای مردم، فکر کردید شماها مردید؟ نه! مقایسه شما با آشغال هم کاری میکنه به آشغالها برخوره، بریزنتون تو سطلآشغال، سطلآشغال اعتراض میکنه!
اشک مخالفم رو پس زدم و رو به مردهایی که یقههای بسته و تسبیح به دست زیر "استغفرالله" میگفتن، پوزخندی زدم و گفتم:
- اونهایی که باید خودشون رو اصلاح کنن، همونهایین که وقتی چهارتا دختر میبینن چشمشون میاد کف پاشون، و البته این هم تقصیر اونها نیستها! از بس چشم روشون بستن و محدودشون کردن گذاشتن تموم جوونها با عقده بار بیان! به خودتون بیاید، اون استغفراللههاتون رو کنار بذارید، با همینها ما رو بدبخت کردید. الان درد من من این نیست؛ درد همهی دخترای سرزمین من اینه. نذارید عین من دستمال بشن، یکبار مصرف بشن. به پسرهاتون آزادی بدید تا عقدهای نشن و گند بزنن به آیندهی دخترها، تا عقدهای نشن ک به دختر هفت ساله دستدرازی کنن و بعد انگ بد*کاره بزنید به دخترها و بگید اونها مفسدن و بد گشتن و عامل علاقهمند جنس مذکر شدن! این جامعهست ما داریم؟ پر از گرگ و آدمهایی که منتظر دریدن زنهاهستن! به خودتون بیاید، به خودتون بیاید یکم رو خودتون کار کنید و آیندهی یکی مثل من رو به فنا ندید. فقط لازمه خودتون رو جای ما بذارید، اونوقته که شاید یکم حرفهای من رو درک کنید!
گفتههای من، زیاد شبیه به سرنوشتم نبود، دلم پر بود؛ دلمون پر بود و من لازم دونستم اینجا بین مردم خودم رو خالی کنم، همیشه نباید سکوت کرد، همیشه نباید طعم خاموشی رو چشید. شاید اگر طرز فکر سیاه جامعهی ما روشن میشد، آیندههای دخترهایی مثل من هم رنگ روشنی و امید میگرفت.
خیلیها باید قربونی میشدن تا طرز فکرهای قدیمیه بقیه درست میشد، خیلی از امسال من باعث شدن ورژن جدیدی از ایران ساخته بشه و ورژنهای قدیمی تنها ما رو به چشم یک بد*کاره میدیدن. چه ما میخواستیم تو راهش قرار بگیریم، چه نمیخواستیم!
ادامه دادم:
- چرا فکر میکنید چون از ما زنها قدرتمند ترید، حتماً باید از اون قدرتتون استفاده کنید؟ فکر میکنید شماها مردید؟ شماهایی که راه میافتید تو خیابون برای بدبخت کردن دخترهای مردم، فکر کردید شماها مردید؟ نه! مقایسه شما با آشغال هم کاری میکنه به آشغالها برخوره، بریزنتون تو سطلآشغال، سطلآشغال اعتراض میکنه!
اشک مخالفم رو پس زدم و رو به مردهایی که یقههای بسته و تسبیح به دست زیر "استغفرالله" میگفتن، پوزخندی زدم و گفتم:
- اونهایی که باید خودشون رو اصلاح کنن، همونهایین که وقتی چهارتا دختر میبینن چشمشون میاد کف پاشون، و البته این هم تقصیر اونها نیستها! از بس چشم روشون بستن و محدودشون کردن گذاشتن تموم جوونها با عقده بار بیان! به خودتون بیاید، اون استغفراللههاتون رو کنار بذارید، با همینها ما رو بدبخت کردید. الان درد من من این نیست؛ درد همهی دخترای سرزمین من اینه. نذارید عین من دستمال بشن، یکبار مصرف بشن. به پسرهاتون آزادی بدید تا عقدهای نشن و گند بزنن به آیندهی دخترها، تا عقدهای نشن ک به دختر هفت ساله دستدرازی کنن و بعد انگ بد*کاره بزنید به دخترها و بگید اونها مفسدن و بد گشتن و عامل علاقهمند جنس مذکر شدن! این جامعهست ما داریم؟ پر از گرگ و آدمهایی که منتظر دریدن زنهاهستن! به خودتون بیاید، به خودتون بیاید یکم رو خودتون کار کنید و آیندهی یکی مثل من رو به فنا ندید. فقط لازمه خودتون رو جای ما بذارید، اونوقته که شاید یکم حرفهای من رو درک کنید!
گفتههای من، زیاد شبیه به سرنوشتم نبود، دلم پر بود؛ دلمون پر بود و من لازم دونستم اینجا بین مردم خودم رو خالی کنم، همیشه نباید سکوت کرد، همیشه نباید طعم خاموشی رو چشید. شاید اگر طرز فکر سیاه جامعهی ما روشن میشد، آیندههای دخترهایی مثل من هم رنگ روشنی و امید میگرفت.
خیلیها باید قربونی میشدن تا طرز فکرهای قدیمیه بقیه درست میشد، خیلی از امسال من باعث شدن ورژن جدیدی از ایران ساخته بشه و ورژنهای قدیمی تنها ما رو به چشم یک بد*کاره میدیدن. چه ما میخواستیم تو راهش قرار بگیریم، چه نمیخواستیم!