دوباره بغض تو گلوم نشست و اشک لبریز چشمهام شد، چیزی نگفتم که نگران ادامه داد:
- مریلا؟ مریلا هستی؟
بغضم رو قورت دادم و بهزور گفتم:
- میشه ببینمت؟
هول و نگران جواب داد:
- آره، آره. چرا که نه، من میتونی بیای؟
بینیم رو بالا کشیدم و جواب دادم:
- آره.
تایید کرد و بعد قطع کردم؛ لحظاتی بعد ماشین رو، روشن کردم و به طرف عمارت شنتیا روندم.
سرم رو به بالشتک کوچیک بالای صندلی تکیه دادم، خیابونها خلوط بود و گهگاهی عابر تنهایی از کنارهی خیابون گذر میکرد. دستم بهطرف ظبط رفت و روشنش کردم. آهنگ بود که آرومم میکرد!
- اونی که رو نمیداد، بهت
حالا اسمت و مینویسه روی دیوار
یه حس، یه نفس، یه گرد گیری این خونه میخواد، برس
که تنهایی میکنه تو خونه بیدار، برس
اونی که رو نمیداد، بهت
حالا اسمت و مینویسه روی دیوار
یه حس، یه نفس، یه گرد گیری این خونه میخواد، برس
که تنهایی میکنه تو خونه بیدار، برس
پرم از غر، گله! تنهایب سوختم، بدنم گر گرعت!
پرم از غم، برس
تو تاریکی موندم، دلمم مرد چه حیف!
من ازت دورم، تو برس
من یکمی غد و مغرورم، برس
اگه بد بودم اگ فاصلهس مجبورم، برس
اونی که رو نمیداد، بهت
حالا اسمت و مینویسه روی دیوار
یه حس، یه نفس، یه گرد گیری این خونه میخواد، برس
که تنهایی میکنه تو خونه بیدار
هام از فرط بغض تکون میخورد.
- مریلا؟ مریلا هستی؟
بغضم رو قورت دادم و بهزور گفتم:
- میشه ببینمت؟
هول و نگران جواب داد:
- آره، آره. چرا که نه، من میتونی بیای؟
بینیم رو بالا کشیدم و جواب دادم:
- آره.
تایید کرد و بعد قطع کردم؛ لحظاتی بعد ماشین رو، روشن کردم و به طرف عمارت شنتیا روندم.
سرم رو به بالشتک کوچیک بالای صندلی تکیه دادم، خیابونها خلوط بود و گهگاهی عابر تنهایی از کنارهی خیابون گذر میکرد. دستم بهطرف ظبط رفت و روشنش کردم. آهنگ بود که آرومم میکرد!
- اونی که رو نمیداد، بهت
حالا اسمت و مینویسه روی دیوار
یه حس، یه نفس، یه گرد گیری این خونه میخواد، برس
که تنهایی میکنه تو خونه بیدار، برس
اونی که رو نمیداد، بهت
حالا اسمت و مینویسه روی دیوار
یه حس، یه نفس، یه گرد گیری این خونه میخواد، برس
که تنهایی میکنه تو خونه بیدار، برس
پرم از غر، گله! تنهایب سوختم، بدنم گر گرعت!
پرم از غم، برس
تو تاریکی موندم، دلمم مرد چه حیف!
من ازت دورم، تو برس
من یکمی غد و مغرورم، برس
اگه بد بودم اگ فاصلهس مجبورم، برس
اونی که رو نمیداد، بهت
حالا اسمت و مینویسه روی دیوار
یه حس، یه نفس، یه گرد گیری این خونه میخواد، برس
که تنهایی میکنه تو خونه بیدار
هام از فرط بغض تکون میخورد.