جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

در حال برسی [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آثار درحال ویرایش توسط Shahbaz با نام [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,864 بازدید, 79 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته آثار درحال ویرایش
نام موضوع [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع Shahbaz
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Shahbaz
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
جمعه‌ها بیشتر دلم هوایت را می‌کند؛

انگار میزان دلتنگی در این روز سر به فلک می‌زند،

از غروب‌هایش دیگر نگویم که به شدت تنهایی‌ام را به رخ می‌کشد.

دلم در جمعه بیشتر تنگِ حضورت می‌شود؛

تنگِ نگاهت

تنگِ آغوشت

تنگِ عطرِ وجودت،

جمعه‌ها مرا بیشتر یاد کن، انرژی يادآوري‌ات، دلِ مرا گرم خواهد کرد... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
چرا آمدی؟

پایت زخم می‌شود...

داری روی خرده‌های شکسته‌ی قلبِ من پا می‌گذاری، سوزشش را نمی‌فهمی؟

من طاقتِ زخم خوردنِ تو را ندارم.

بی‌سر و صدا برگرد...
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
در حال شکفتن هستم، مانند غنچه‌ای که در بهار گلبرگ‌هایش را به خودنمایی می‌گشاید.

مانند کرم ابریشم که از پیله درآمده است، پروانه‌ی وجودی خویش را به عالم نشان می‌دهد.

در حال تحولم و از این‌ همه تغییر در خود راضی‌ام، زیرا که از آن آدم نادانی که در جستجوی محبتِ تو به هر ریسمانی چنگ زد و به هیچ نرسید، فاصله گرفته و به قلبِ خود متکی شده‌ام. من به چیزی که تبدیل شدم، به خود می‌بالم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
شکایتِ تو را نزد چه کسی ببرم؟!

آن‌گونه که با غرور و نخوت، سخن کسی را پذیرا نیستی و بر عملکرد خود مصمُمی!

باشد، دوباره بشکن! چینی‌بند‌زده ترسی برای دوباره شکستن ندارد، چون امیدی برای بازگشت به حال و روزِ نخستینش ندارد؛ اما این باعث نمی‌شود که من شاکی نباشم. شکایتِ تو را پیشِ معبودم خواهم برد.

من هم خدایی دارم... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
وقتی که این‌گونه از چشمانم افتادی، دیگر چگونه انتظارِ بازگشت به جایگاه اولیه‌ات در قلبم را داری؟!

به نظرت می‌توانم اهانت‌هایی را که بر من روا داشتی، به این آسانی ببخشم و فراموش کنم؟!

شاید به قلب مهربانِ من بیش از اندازه ایمان داری؛ اما بدان برای برخی از اشخاصِ زندگی‌ام، درِ قلبِ بخشنده را بسته و درِ عقلِ حسابگرم را گشوده‌ام.

تو نیز از این به پس در شمار آن اشخاص قرار خواهی گرفت!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
هر چیزی در دنیا می‌تواند تغییر کند؛ اما هیچ چیز نمی‌تواند خاطراتِ گذشته را تغییر دهد.

وقتی دل، مبتلای خاطراتی شده که دیگر تکرار نمی‌شوند، دردناک‌ است.

او رفت، اما خاطراتش بر دل و فکرم شلاق می‌زنند.

کاش هر کسی که می‌رفت، خاطراتش را نیز در کیفش گذاشته با خود می‌برد.

تنها می‌توانم چشمانم را ببندم تا روح از جسمم فاصله بگیرد. روحم، خاطراتِ گذشته را لمس می‌کند و دوباره به قفسِ خود برمی‌گردد، تا بار دیگر از دلتنگی تنگ شود... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
من می‌توانم همه‌ی مشکلات را تحمل کنم.

تمام خرده شکسته‌های دل را به یکدیگر بچسبانم،

هر بار با دلیل و بی‌دلیل تکه‌های جدا شده از هم را به یکدیگر پیوند بزنم.

ریشه‌های خشک شده در جانم را آبیاری کرده و دوباره با جوانه‌های کوچک، دل را بهاری کنم؛ اما تا سفره‌ی قلمکار را پهن می‌کنم، با دیدن هر نقش و طرح سفره، خاطره‌ای جان می‌گیرد.

آن‌گاه است که دل هوای کسی را می‌کند، که دیگر نیست و می‌سوزد و خاکستر می‌شود.
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
در کجای این کره‌ی خاکی، کجای این سیاره، کجای این کهکشان، می‌توان دارویی پیدا کرد که درمانِ دلتنگی باشد؟!

دلی که از شدت تنگی به سختی نفس می‌کشد و برای یافتن خاطراتِ دور به هر ریسمانی چنگ می‌زند.

بی‌شک دلتنگی بی‌درمان‌ترین دردِ دنیاست.
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
وقتی باران می‌بارد، روحِ آسمان بر زمین جاری می‌شود،
تمامِ ناپاکی‌ها و تیرگی‌ها را با خود می‌شوید.
من، آلوده با دستانی باز، زیرِ باران،
به دنبال رحمتِ بخشش از خداوند هستم.
روحِ آسمان با روحِ من عجین می‌شود،
می‌شوید، تمامی سرب‌هایی را که از آدم‌های سمی بر تنم نشسته است.
می‌شوید، تمامی غصه‌ها و دردها و رنج‌ها را،
می‌شوید و می‌برد به سمت دریا.
هر وقت دلتنگ می‌شوم، بی‌چتر، زیرِ باران، می‌مانم تا اشک‌های دلتنگی با باران شسته شود و من خیس از رحمتِ الهی سبک‌بال برگردم به آشیانه،
من پرنده‌ی خیسِ دور از آشیانه‌ام.
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Dec
125
747
مدال‌ها
3
با دیدنت واردِ تونلِ پر پیچ و خمی شدم. آن‌قدر در آن تونل به دورِ خود گردانده شدم که مغزم جز چشمانت، عکس‌العملی برای دیدنِ چیزی از خود نشان نداد.

این چه حالی بود که من تجربه کردم؟!

متحول شدن یعنی دیدنِ تو! زیر و رو شدن یعنی دیدنِ تو! در مسیر پرتلاطمِ بلا افتادن یعنی دیدن تو!

گمان می‌کنم این تغییرِ حالم، همان عشق است که همگان از دستش می‌گریزند. وای! که بد گرفتارش شدم.
 
بالا پایین