- Feb
- 75
- 353
ناخودآگاه لبخندی اومد روی لبم، به چشمهاش نگاه کردم؛ صداقت داخلش موج ميزد.
- آرشام راستش رو بخوای دیروز رفتم پیش پگاه اون همه چيز و برام گفت ولی گفته بود بهت نگم حالا که تو خودت گفتی دلم نيومد نگم!
آرشام: پس ماجرای دیشبم واسه همین بود؟
- خب دوست داشتم بهت نشون بدم که از بودن کنارت راضيام. فقط همین!
آرشام: سارگل من... من خیلی دوسِت دارم از همون دقیقهی اول هم عاشقت شده بودم ولی این غرور لعنتی مانع ميشد! ممنونم ازت برای اومدنت به زندگیم.
لبخندی پت و پهن روی لبم نقش بست. کنار گوشش گفتم:
- آرشام منم عاشق تو و این زندگی و ارثیه دردسرسازمون که باعث این ازدواج شده هستم. شاید اول ازدواجمون راضی نبودم! ولی حالا راضیه راضيام.
***
(آرشام)
(۱ ماه بعد)
از اینکه همه حرفهاي دلم رو به سارگل زدم از ته دل خوشحالم طعم داشتن دوباره سارگل من رو برد به آسمونها. همه چیز برام رویاییِ زندگيمون مثل زندگيِ خيلیهای ديگه عادی شده. دادگاهمون با پگاه برگذار شد و باهم طلاق توافقی گرفتیم منم طبق قرار قبلیمون رفتیم دفترخونه اونم راضی به این طلاق بود.
- آرشام راستش رو بخوای دیروز رفتم پیش پگاه اون همه چيز و برام گفت ولی گفته بود بهت نگم حالا که تو خودت گفتی دلم نيومد نگم!
آرشام: پس ماجرای دیشبم واسه همین بود؟
- خب دوست داشتم بهت نشون بدم که از بودن کنارت راضيام. فقط همین!
آرشام: سارگل من... من خیلی دوسِت دارم از همون دقیقهی اول هم عاشقت شده بودم ولی این غرور لعنتی مانع ميشد! ممنونم ازت برای اومدنت به زندگیم.
لبخندی پت و پهن روی لبم نقش بست. کنار گوشش گفتم:
- آرشام منم عاشق تو و این زندگی و ارثیه دردسرسازمون که باعث این ازدواج شده هستم. شاید اول ازدواجمون راضی نبودم! ولی حالا راضیه راضيام.
***
(آرشام)
(۱ ماه بعد)
از اینکه همه حرفهاي دلم رو به سارگل زدم از ته دل خوشحالم طعم داشتن دوباره سارگل من رو برد به آسمونها. همه چیز برام رویاییِ زندگيمون مثل زندگيِ خيلیهای ديگه عادی شده. دادگاهمون با پگاه برگذار شد و باهم طلاق توافقی گرفتیم منم طبق قرار قبلیمون رفتیم دفترخونه اونم راضی به این طلاق بود.
آخرین ویرایش توسط مدیر: