- May
- 115
- 279
- مدالها
- 2
نفس نیششو باز کرد و گفت:
باشه برو کپه تو بذار.
براش دهن کجی کردم و گفتم:
- پرروی کم عقل.
زبونی در آورد و گفت:
- در ضمن به پیشنهادم فکر کن.
خیز برداشتم سمتش که فرار کرد و گفتم:
- گمشو نکبت.
همونطور که داشت میرفت توی اتاقش داد زد:
- صبح که خواستی بری منو بیدار نکنیا!
پوکر فیس نگاهش کردم و گفتم:
- من کی تورو بیدار کردم آخه؟!
ادای فکر کردن در آورد و بعد گفت:
- راست میگیا.
- من همیشه راست میگم.
خمیازه کشون گفت:
- نصف شبی خوابمون میاد داریم چرت و پرت میگیم، شب بخیر.
- برو بخواب عقلت بیاد سر جات.
و رفتم تو اتاقم و پیش به سوی تخت خواب. بعد از اینکه لباس خوابمو پوشیدم رفتم تو تخت و پتو رو تا سرم کشیدم و بوس بوس لالا. با صدای خروس بیدار شدم. خروس؟! مگه تو اپارتمان خروس پیدا میشه؟ یه نگاه به دور و برم انداختم و دیدم بعــــله، نفس خانم صدای الارم گوشیمو صدای خروس گذاشته. قطعش کردم و نگاه و به ساعتم کردم. چی؟ ساعت پنج صبحه! نفـــس! نمازمو خوندم و بعد رفتم تو فکر که چجوری کار نفس رو تلافی کنم؟ آدم مذهبی نبودم ولی خب بیشتر وقتا نمازمو میخوندم چون اعتقاد داشتم وقتی نماز میخونم آرامش میگیرم. یافتم! نفس خانوم منو بدخواب میکنی آره؟ رفتم و از تو یخچال سس تند رو برداشتم و رفتم تو دستشویی و سس رو با خمیر دندون صورتی نفس قاطی کردم. یوهاهاها. وقتی مسواک بزنه یقینا از شدت تندی سسا میسوزه. وقتی قاطی کردنم تموم شد رفتم و از تو وسایلم یه سوسک پلاستیکی برداشتم و رفتم تو اتاق نفس. خداروشکر اونقدر خوابش سنگینه که بمب هم بالای سرش بترکه بیدار نمیشه. گوشیش رو میز کنار تختش بود، میدونستم نفس وقتی از خواب بلند میشه اولین کاری که میکنه اینه که گوشیشو چک کنه. سوسک رو جوری رو گوشیش گذاشتم که معلوم نشه سوسک پلاستیکیه و بعد از انجام عملیات راحت رفتم سراغ تختم و خوابیدم.
باشه برو کپه تو بذار.
براش دهن کجی کردم و گفتم:
- پرروی کم عقل.
زبونی در آورد و گفت:
- در ضمن به پیشنهادم فکر کن.
خیز برداشتم سمتش که فرار کرد و گفتم:
- گمشو نکبت.
همونطور که داشت میرفت توی اتاقش داد زد:
- صبح که خواستی بری منو بیدار نکنیا!
پوکر فیس نگاهش کردم و گفتم:
- من کی تورو بیدار کردم آخه؟!
ادای فکر کردن در آورد و بعد گفت:
- راست میگیا.
- من همیشه راست میگم.
خمیازه کشون گفت:
- نصف شبی خوابمون میاد داریم چرت و پرت میگیم، شب بخیر.
- برو بخواب عقلت بیاد سر جات.
و رفتم تو اتاقم و پیش به سوی تخت خواب. بعد از اینکه لباس خوابمو پوشیدم رفتم تو تخت و پتو رو تا سرم کشیدم و بوس بوس لالا. با صدای خروس بیدار شدم. خروس؟! مگه تو اپارتمان خروس پیدا میشه؟ یه نگاه به دور و برم انداختم و دیدم بعــــله، نفس خانم صدای الارم گوشیمو صدای خروس گذاشته. قطعش کردم و نگاه و به ساعتم کردم. چی؟ ساعت پنج صبحه! نفـــس! نمازمو خوندم و بعد رفتم تو فکر که چجوری کار نفس رو تلافی کنم؟ آدم مذهبی نبودم ولی خب بیشتر وقتا نمازمو میخوندم چون اعتقاد داشتم وقتی نماز میخونم آرامش میگیرم. یافتم! نفس خانوم منو بدخواب میکنی آره؟ رفتم و از تو یخچال سس تند رو برداشتم و رفتم تو دستشویی و سس رو با خمیر دندون صورتی نفس قاطی کردم. یوهاهاها. وقتی مسواک بزنه یقینا از شدت تندی سسا میسوزه. وقتی قاطی کردنم تموم شد رفتم و از تو وسایلم یه سوسک پلاستیکی برداشتم و رفتم تو اتاق نفس. خداروشکر اونقدر خوابش سنگینه که بمب هم بالای سرش بترکه بیدار نمیشه. گوشیش رو میز کنار تختش بود، میدونستم نفس وقتی از خواب بلند میشه اولین کاری که میکنه اینه که گوشیشو چک کنه. سوسک رو جوری رو گوشیش گذاشتم که معلوم نشه سوسک پلاستیکیه و بعد از انجام عملیات راحت رفتم سراغ تختم و خوابیدم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: