- Sep
- 279
- 1,503
- مدالها
- 2
- دیشب دیر کردی... الان حالت خوبه؟
نیم نگاهی به صورت نگرانش میندازم و سری تکون میدم.
- خوبم!
کایرس در حالی که نفسش و بیرون میفرسته، با انگشت شصتش سرش و میخارونه و میگه:
- خبری از مدوسا داری؟
دست از خوردن میکشم و سر جام صاف میشم.
- آره، برگشته به معبد و در حال عبادته...
- آهان... از اون روز دیگه خبری ازش نشد. گفتم شاید تو خبر داشته باشی!
بحث رو عوض میکنم.
- نها کجاست؟
کایرس لبخند محوی میزنه.
- دیشب تا نصف شب منتظرت موند، وقتی دید نیومدی برگشت به اتاقش. الان حتماً خوابه.
خوبهی زیر لب میگم و از جام بلند میشم قبل رفتن میگم:
- فهمیدی کار کی بود؟
- نه... اما تو دنیا سه نفر میتونند بدون اینکه ردی از خودشون به جا بذارند فرار کنند.
منتظر ادامه حرفش میمونم که ادامه میده.
- نفر اول چند سال پیش مرده اما، نفر دوم تنها اسمی ازش به جا مونده پرسوس...
دست به سی*ن*ه میشم و میگم:
- و نفر آخر؟
انگار تردید داشت بگه یا نه اما بالاخره گفت، شوکه از چیزی که شنیدم لب میزنم:
- چی... کلاوس!
- آره کلاوس این قدرت رو داره... اما از کجا معلوم کار پرسوس نیست.
دستم رو مشت میکنم و نفس عمیقی میکشم، چرا همیشه اسمش هر جا میرم هست؟ همهجا یه رد پایی ازش مونده انگار قرار نیست تموم شه...
- فعلاً به کسی چیزی نگو... وقتی همه بیدار شدن بیاین به کتابخونه مخفی.
کایرس از جاش بلند شد و همزمان "باشه" یی گفت... .
نگاهی به نقشه میندازم و با دیدن اسم دریای سرخ لبخندی میزنم، پس اینجاست! یعنی اینجا چه خبره؟ چرا باید برن به اونجا؟ کلافه دستی به موهام میکشم و روی مبل میشینم. ایکاش یکی بود به سولام میداد. دوباره ذهنم به سمت کلاوس کشیده میشه یعنی ممکنه بخواد با مایکل یکی بشه؟ اصلاً دلیلی نداره پس کار کلاوس نیست. میمونه پرسوس! این پرسوس کیه؟ یا دلیل فراری دادن مایکل چی میتونه باشه.
- زیاد فکر نکن!
نیم نگاهی به صورت نگرانش میندازم و سری تکون میدم.
- خوبم!
کایرس در حالی که نفسش و بیرون میفرسته، با انگشت شصتش سرش و میخارونه و میگه:
- خبری از مدوسا داری؟
دست از خوردن میکشم و سر جام صاف میشم.
- آره، برگشته به معبد و در حال عبادته...
- آهان... از اون روز دیگه خبری ازش نشد. گفتم شاید تو خبر داشته باشی!
بحث رو عوض میکنم.
- نها کجاست؟
کایرس لبخند محوی میزنه.
- دیشب تا نصف شب منتظرت موند، وقتی دید نیومدی برگشت به اتاقش. الان حتماً خوابه.
خوبهی زیر لب میگم و از جام بلند میشم قبل رفتن میگم:
- فهمیدی کار کی بود؟
- نه... اما تو دنیا سه نفر میتونند بدون اینکه ردی از خودشون به جا بذارند فرار کنند.
منتظر ادامه حرفش میمونم که ادامه میده.
- نفر اول چند سال پیش مرده اما، نفر دوم تنها اسمی ازش به جا مونده پرسوس...
دست به سی*ن*ه میشم و میگم:
- و نفر آخر؟
انگار تردید داشت بگه یا نه اما بالاخره گفت، شوکه از چیزی که شنیدم لب میزنم:
- چی... کلاوس!
- آره کلاوس این قدرت رو داره... اما از کجا معلوم کار پرسوس نیست.
دستم رو مشت میکنم و نفس عمیقی میکشم، چرا همیشه اسمش هر جا میرم هست؟ همهجا یه رد پایی ازش مونده انگار قرار نیست تموم شه...
- فعلاً به کسی چیزی نگو... وقتی همه بیدار شدن بیاین به کتابخونه مخفی.
کایرس از جاش بلند شد و همزمان "باشه" یی گفت... .
نگاهی به نقشه میندازم و با دیدن اسم دریای سرخ لبخندی میزنم، پس اینجاست! یعنی اینجا چه خبره؟ چرا باید برن به اونجا؟ کلافه دستی به موهام میکشم و روی مبل میشینم. ایکاش یکی بود به سولام میداد. دوباره ذهنم به سمت کلاوس کشیده میشه یعنی ممکنه بخواد با مایکل یکی بشه؟ اصلاً دلیلی نداره پس کار کلاوس نیست. میمونه پرسوس! این پرسوس کیه؟ یا دلیل فراری دادن مایکل چی میتونه باشه.
- زیاد فکر نکن!
آخرین ویرایش توسط مدیر: