- Feb
- 351
- 1,444
- مدالها
- 2
روز مسابقهی اصلی فرا رسید، کل قصر را در این دو شب زیر و رو کرده بود. زیر بم و زیر ساختش را هم پیدا کرده بود دگر.
مبارزههای دیروز خیلی راحتتر از روز اول بود و سریع شکستشان داد و به سه ساعت هم نرسید بقیه هم که مات مانده بودند.
با اشارهی یکی از سربازهای خونآشام وارد صحن مبارزه شد.
یکی دیگر که تقریبا دو برابر خودش بود.
هیکل و قیافهی بدی نداشت اتفاقاً قابل تحملتر از قبلیها بود.
اولین نفرهایی که شکست داد تاخیرش بهخاطر صورت زشت و کریحی که داشتند بود.
روبهروی هم با فاصلهی زیادی ایستادند.
مرد هیکلی کش و قوسی به بدنش داد و چوب کنار دستش را برداشت.
چوبی که شکل شمشیر را داشت، یکی را هم به سمت ماهان پرت کرد. که در هوا گرفتش.
ماهان با چوب درون دستش حرکات آکروبات و معروف خود را به نمایش گذاشت.
همانطور که انتظار میرفت انقدر به نحوه احسنت انجام داد که نگاه کل حضار و داورها معطوف او بود.
با اعلام شروع مرد هیکلی به خود آمد به سمتش حمله کرد. حمله نمیکرد، فقط دفاع کرد.
انقدر سریع حرکت میکرد که اجازهی هیچگونه حملهای به ماهان را نمیداد.
چوب که آمد روی پهلویش فرود بیاید. سریع چوب درون دستش را چرخاند و کنار پهلویش نهاد و ضربه را مهار کرد.
همانگونه که بودند پا محکم روی زمین کوبید که کمی بالا آمد با پای چپ به کتفش کوبید.
که عقب رفت.
حالا نوبت ماهان بود که به او مهلت حتی مهار کردن ضربهها را ندهد و با ضربههای محکمی که به شکم، پا، سر، گردنو نقاط حساس بدنش میکوبید.
رسماً اوی غول را از پای درآورد و بیهوش کرد.
قبل از بیهوشی کامل مرد هیکلی چند باری دستش را به زمین به نشانهی تسلیم کوبید.
طولانیترین مبارزهای بود که در تمام عمرش انجام داد. حسابی ازش انرژی گرفته بود.
مهلت دادند که کمی استراحت کند، نفسش که جا آمد بلند شد تا همراه سرباز پیش پادشاه، ملکه و جادوگر برود.
با اینکه دلش نمیخواست اما احترام مخصوص یک مبارز را به جای آورد و بلند شد.
خبری از جادوگر در میانشان نبود سعی کرد از حسهایش برای پیدا کردنش استفاده کند که او را درون اتاق دختر پادشاه یافت.
نیروهای منفی اطراف برای ملکه بود که قادر به مبارزه با نیروهای پادشاه نبود.
اما از هر نیرنگی برای تضعیف نیروهای پادشاه استفاده میکرد.
سعی کرد نیروی منفی ملکه رو به سمت خود جذب کند، چون فردی که در کالبد او بود یکی از خونآشامها بود.
اما میان راه دختر پادشاه یا همان جادوگر در کالبد دختر پادشاه بود که سر رسید و با گذاشتن دستش بر روی شانهی فرد در کالبد ملکه نیروهای منفیش برگشت.
نیروهای منفی جادوگر انقدر زیاد بودند که دوست داشتی هر چیه زودتر آنجا را ترک کنی.
مبارزههای دیروز خیلی راحتتر از روز اول بود و سریع شکستشان داد و به سه ساعت هم نرسید بقیه هم که مات مانده بودند.
با اشارهی یکی از سربازهای خونآشام وارد صحن مبارزه شد.
یکی دیگر که تقریبا دو برابر خودش بود.
هیکل و قیافهی بدی نداشت اتفاقاً قابل تحملتر از قبلیها بود.
اولین نفرهایی که شکست داد تاخیرش بهخاطر صورت زشت و کریحی که داشتند بود.
روبهروی هم با فاصلهی زیادی ایستادند.
مرد هیکلی کش و قوسی به بدنش داد و چوب کنار دستش را برداشت.
چوبی که شکل شمشیر را داشت، یکی را هم به سمت ماهان پرت کرد. که در هوا گرفتش.
ماهان با چوب درون دستش حرکات آکروبات و معروف خود را به نمایش گذاشت.
همانطور که انتظار میرفت انقدر به نحوه احسنت انجام داد که نگاه کل حضار و داورها معطوف او بود.
با اعلام شروع مرد هیکلی به خود آمد به سمتش حمله کرد. حمله نمیکرد، فقط دفاع کرد.
انقدر سریع حرکت میکرد که اجازهی هیچگونه حملهای به ماهان را نمیداد.
چوب که آمد روی پهلویش فرود بیاید. سریع چوب درون دستش را چرخاند و کنار پهلویش نهاد و ضربه را مهار کرد.
همانگونه که بودند پا محکم روی زمین کوبید که کمی بالا آمد با پای چپ به کتفش کوبید.
که عقب رفت.
حالا نوبت ماهان بود که به او مهلت حتی مهار کردن ضربهها را ندهد و با ضربههای محکمی که به شکم، پا، سر، گردنو نقاط حساس بدنش میکوبید.
رسماً اوی غول را از پای درآورد و بیهوش کرد.
قبل از بیهوشی کامل مرد هیکلی چند باری دستش را به زمین به نشانهی تسلیم کوبید.
طولانیترین مبارزهای بود که در تمام عمرش انجام داد. حسابی ازش انرژی گرفته بود.
مهلت دادند که کمی استراحت کند، نفسش که جا آمد بلند شد تا همراه سرباز پیش پادشاه، ملکه و جادوگر برود.
با اینکه دلش نمیخواست اما احترام مخصوص یک مبارز را به جای آورد و بلند شد.
خبری از جادوگر در میانشان نبود سعی کرد از حسهایش برای پیدا کردنش استفاده کند که او را درون اتاق دختر پادشاه یافت.
نیروهای منفی اطراف برای ملکه بود که قادر به مبارزه با نیروهای پادشاه نبود.
اما از هر نیرنگی برای تضعیف نیروهای پادشاه استفاده میکرد.
سعی کرد نیروی منفی ملکه رو به سمت خود جذب کند، چون فردی که در کالبد او بود یکی از خونآشامها بود.
اما میان راه دختر پادشاه یا همان جادوگر در کالبد دختر پادشاه بود که سر رسید و با گذاشتن دستش بر روی شانهی فرد در کالبد ملکه نیروهای منفیش برگشت.
نیروهای منفی جادوگر انقدر زیاد بودند که دوست داشتی هر چیه زودتر آنجا را ترک کنی.
آخرین ویرایش: