- Jun
- 334
- 1,210
- مدالها
- 2
-کنکور؟
با حواس پرتی گفت:
حالشو ندارم وقتی پولهای بابا تموم شد یه فکری براش میکنم به هر حال بابا شرکت صنایعغذایی داره من هنر خوندم میخواد شرکت رو دست آنتا بده دلیلی نداره خیلی تلاش کنم وقتی قرار نیست از اونجا چیزی گیرم بیاد
- حسودی می کنی؟
- سروکله زدن با یه مشت آدم نفهم با روحیهی هنرمند من جور در نمیاد شاید بعدا! موسیقی و ادامه دادم تو چی؟
- من؟ من می خوام برم دانشگاه
موسیقی ملایم کلاسیک فضا رو پر کرده بود ساعت دیواری دوازده بار نواخت کشوها رو باز می کردم و دست می کشیدم توی اونها که دستم به خودکار خورد روی برگهای که از دفترم کنده بودم نوشتم
«تولدت مبارک می خوام بهت کادو بدم. دارم از اینجا میرم بخاطر شرکت هم تبریک میگم»
برگه رو لای لبتاپش گذاشتم و گوشه ی کاغذ رو بیرون کشیدم، عصام رو برداشتمو رو به خونه گفتم:
خاطرههای بدم از تو بیشتر از خاطرههای خوبه ولی بعد رفتن من سعی کن برای کسایی که اینجان یادگاریهای زیبایی داشته باشی.
((یکی بود چند سال تو زندگیم
که من کل دنیامو مدیونشم
کسی که هنوزم دلم پیششه
کسی که هنوزم مث جونشم
کسی که هنوزم تو تنهاییام
دلم وقتی خیلی براش تنگ شه
می رم پای سازم که دل تنگیام
با یک شعر غمگین یه اهنگ شه
زمانی که رو صحنه وایمیستم
زمانی که چشمم تو مردم گمه
محاله که نپرسم یه بار از خودم
یعنی امشب اون بین مردمه
محال نپرسم یه بار از خودم
اونم مثل من بی قراره یعنی
کدوم شعرمو زمزمه می کنه
این آهنگمو دوست داره یعنی
زمانی که رو صحنه می رم
هنوز زمانی که پر می شم از بغض و تب
محاله روی اخرین صندلی
یکی عین اونو نبینم یه شب
با حواس پرتی گفت:
حالشو ندارم وقتی پولهای بابا تموم شد یه فکری براش میکنم به هر حال بابا شرکت صنایعغذایی داره من هنر خوندم میخواد شرکت رو دست آنتا بده دلیلی نداره خیلی تلاش کنم وقتی قرار نیست از اونجا چیزی گیرم بیاد
- حسودی می کنی؟
- سروکله زدن با یه مشت آدم نفهم با روحیهی هنرمند من جور در نمیاد شاید بعدا! موسیقی و ادامه دادم تو چی؟
- من؟ من می خوام برم دانشگاه
موسیقی ملایم کلاسیک فضا رو پر کرده بود ساعت دیواری دوازده بار نواخت کشوها رو باز می کردم و دست می کشیدم توی اونها که دستم به خودکار خورد روی برگهای که از دفترم کنده بودم نوشتم
«تولدت مبارک می خوام بهت کادو بدم. دارم از اینجا میرم بخاطر شرکت هم تبریک میگم»
برگه رو لای لبتاپش گذاشتم و گوشه ی کاغذ رو بیرون کشیدم، عصام رو برداشتمو رو به خونه گفتم:
خاطرههای بدم از تو بیشتر از خاطرههای خوبه ولی بعد رفتن من سعی کن برای کسایی که اینجان یادگاریهای زیبایی داشته باشی.
((یکی بود چند سال تو زندگیم
که من کل دنیامو مدیونشم
کسی که هنوزم دلم پیششه
کسی که هنوزم مث جونشم
کسی که هنوزم تو تنهاییام
دلم وقتی خیلی براش تنگ شه
می رم پای سازم که دل تنگیام
با یک شعر غمگین یه اهنگ شه
زمانی که رو صحنه وایمیستم
زمانی که چشمم تو مردم گمه
محاله که نپرسم یه بار از خودم
یعنی امشب اون بین مردمه
محال نپرسم یه بار از خودم
اونم مثل من بی قراره یعنی
کدوم شعرمو زمزمه می کنه
این آهنگمو دوست داره یعنی
زمانی که رو صحنه می رم
هنوز زمانی که پر می شم از بغض و تب
محاله روی اخرین صندلی
یکی عین اونو نبینم یه شب
آخرین ویرایش توسط مدیر: