- Jun
- 334
- 1,210
- مدالها
- 2
دستم رو گرفت و گفت:
- آدمها بهخاطر تو نمیمیرن دارن بهخاطر طمع بعضی دیگه میمیرن، اقای کرامت رو کشتن چون زده بود به سرش، ظاهراً نتونسته قید بچش رو بزنه پاشده رفته توی کارخونه و با چوب براشون دردسر درست کرده من که بهش گفته بودم تا وقتی نگفتم هیچ کاری نکنه. ولی اون پدر بود. با اینکه حرف من منطقی بود ولی اون هم یه پدر بود نمیتونست بشینه و به من که غریبه بودم اعتماد کنه. دلم از این میسوخت که قربانی سادگی و مهربونی خودش شد. دلم از این میسوخت که همه که نمیتونن توی این دنیا زیرک باشن قربانی میشدن.
گفتم:
- باید برم.
- کجا؟
- توی اون آزمایشگاه.
- از پسش برنمیای!
با جدیت گفتم:
- میدونم برات خیلی سخته که باورم داشته باشی ولی این بار رو بهم اعتماد کن.
- امکان نداره.
با اخم گفتم:
- مهم نیست.
آریا هم اخم کرد و گفت:
بحث اعتماد نیست! بابا اونجاست دیگه حاضر نیستم نفر بعدی رو هم بفرستم اونجا
- عمو مهرداد که داروساز نیست. من فقط میتونم بفهمم دارن چیکار میکنن.
آریا گفت:
- همین الان هم کلی مدرک برای نابود کردن اونها داریم.
- مدرک؟ فکر کردی اگه اونجا پلمپ بشه نمیتونن جای دیگه به کارهاشون ادامه بدن؟
- چی میخوای شبنم؟
- میخوام به جای زمین زدن همتا پا بذارم روی نقطه ضعفش.
- به دست آوردن اون فرمولها کار راحتی نیست.
- زندگیم رو روش میذارم.
با کلافگی گفت:
- کار تو نیست بذار پلیس ادم بفرسته اون تو.
- دارم آتش میگیرم آریا.
- آدمها بهخاطر تو نمیمیرن دارن بهخاطر طمع بعضی دیگه میمیرن، اقای کرامت رو کشتن چون زده بود به سرش، ظاهراً نتونسته قید بچش رو بزنه پاشده رفته توی کارخونه و با چوب براشون دردسر درست کرده من که بهش گفته بودم تا وقتی نگفتم هیچ کاری نکنه. ولی اون پدر بود. با اینکه حرف من منطقی بود ولی اون هم یه پدر بود نمیتونست بشینه و به من که غریبه بودم اعتماد کنه. دلم از این میسوخت که قربانی سادگی و مهربونی خودش شد. دلم از این میسوخت که همه که نمیتونن توی این دنیا زیرک باشن قربانی میشدن.
گفتم:
- باید برم.
- کجا؟
- توی اون آزمایشگاه.
- از پسش برنمیای!
با جدیت گفتم:
- میدونم برات خیلی سخته که باورم داشته باشی ولی این بار رو بهم اعتماد کن.
- امکان نداره.
با اخم گفتم:
- مهم نیست.
آریا هم اخم کرد و گفت:
بحث اعتماد نیست! بابا اونجاست دیگه حاضر نیستم نفر بعدی رو هم بفرستم اونجا
- عمو مهرداد که داروساز نیست. من فقط میتونم بفهمم دارن چیکار میکنن.
آریا گفت:
- همین الان هم کلی مدرک برای نابود کردن اونها داریم.
- مدرک؟ فکر کردی اگه اونجا پلمپ بشه نمیتونن جای دیگه به کارهاشون ادامه بدن؟
- چی میخوای شبنم؟
- میخوام به جای زمین زدن همتا پا بذارم روی نقطه ضعفش.
- به دست آوردن اون فرمولها کار راحتی نیست.
- زندگیم رو روش میذارم.
با کلافگی گفت:
- کار تو نیست بذار پلیس ادم بفرسته اون تو.
- دارم آتش میگیرم آریا.
آخرین ویرایش: