- Jun
- 334
- 1,210
- مدالها
- 2
چشم غره رفتم به اون پوستی که حالاحالاها کلفت بود و اون بیخیال جلوی چشمم بشکنی زد و گفت:
- بهش دل نبند شبنم خانم اون مردی که تو میبینی توی مرامش نیست پا بند بمونه پس تو هم از همین حالا به گردنت قلادهی عاشقی نبند.
- فکر کردی از عاشقی میترسم یا اونقدر نامحرمی که باید از تو پنهونش کنم؟
- هم میترسی هم من هیچوقت محرمت نبودم.
- دلیل داشتم.
- برای کدومش؟ ترست یا دوری کردن از من ساده؟
- بی انصافی مهدیه...
- پس میخوای بهانه تراشی کنی بیخود زور نزن برو و به زندگیت برس رفیق نارفیق.
نارفیق بودن رو کجای این دل بیصحاب بذارم؟ خیره شدن به رفتن دومین علیانی رو هم نظاره میکنم. امشب چهقدر از این مردم دورم.
اونقدر دور که انگار ساکن سیارهی دیگهای هستم مهمان ناخوندهی این زمینیها.
آبی به صورتم میزنم و با تعجب به عقب برمیگردم. جلو میاد و عقب نمیرم. دستش رو جلو میاره تا بغلم کنه و میزنم زیر دستش.
- دخترم... .
صورتش از زور فشار رنگ عوض میکنه و من روی زمین میشینم و هق میزنم. خودش رو میکشه کنارم و میخواد دست دورم گره بزنه که هلش میدم عقب و روی سنگ سرویس بهداشتی میافته.
مردونه گریه می.کنه ولی مرد نبود. مردونه معذرت خواهی میکنه اما... نامردانه برای یه زن تنها شرط گذاشته بود.
- برین عمو تو رو به روح بابا برین تا حرمتی که یه عمر تلاش کردم نگه دارم نشکنه.
- بشکنش جان عمو داد بزن گلایه کن ولی اسم بابات رو نیار که بد زمینم زده آهش.
دختری وارد دستشویی میشه که با دیدن اوضاع بیرون میره.
- برادر مامان نبودین ولی برادر شوهرم نمیتونستین باشین؟ الان که سی*ن*هی قبرستونه چی؟ چرا همون برادر زادهای نیستم که براش رگ غیرت باد میکردین؟ چرا همون شبنمی نیستم وقتی چهار ساله براتون مهم نبوده زندست یا مرده؟
شرمنده است و با حیرت به من نگاه میکنه. بد زده بودم توی خال؟ بد عذاب وجدان خرخرش رو میجویید؟
- با وجدان بعضی آدمها که بازی کنی برای تبریه کردن خودشون دست به هر کاری میزنن حتی بی وجدانی.
مردی وارد شد و من رو از روی زمین بلند کرد و من میدونستم و یاد اون ذهن زنگ زدم هنوز مونده بود هشدار دخترک بنفش پوش رو.
قدعلم کرد عموی من. شد همون مردی که اگه با زندگی عزیزانش بازی کنه اشکالی نداره اما قلم پای بقیه رو خورد میکنه.
یقهی سیاه پوش کشیده میشه و تو دهنی بد بهش میچسبه که کاری نمیکنه یا اون هم حرمت میدونه رنگ عوض شدهی موهای مرد رو به رو رو؟
- دستت رو بکش مردیکه بینام*وس... .
- بهش دل نبند شبنم خانم اون مردی که تو میبینی توی مرامش نیست پا بند بمونه پس تو هم از همین حالا به گردنت قلادهی عاشقی نبند.
- فکر کردی از عاشقی میترسم یا اونقدر نامحرمی که باید از تو پنهونش کنم؟
- هم میترسی هم من هیچوقت محرمت نبودم.
- دلیل داشتم.
- برای کدومش؟ ترست یا دوری کردن از من ساده؟
- بی انصافی مهدیه...
- پس میخوای بهانه تراشی کنی بیخود زور نزن برو و به زندگیت برس رفیق نارفیق.
نارفیق بودن رو کجای این دل بیصحاب بذارم؟ خیره شدن به رفتن دومین علیانی رو هم نظاره میکنم. امشب چهقدر از این مردم دورم.
اونقدر دور که انگار ساکن سیارهی دیگهای هستم مهمان ناخوندهی این زمینیها.
آبی به صورتم میزنم و با تعجب به عقب برمیگردم. جلو میاد و عقب نمیرم. دستش رو جلو میاره تا بغلم کنه و میزنم زیر دستش.
- دخترم... .
صورتش از زور فشار رنگ عوض میکنه و من روی زمین میشینم و هق میزنم. خودش رو میکشه کنارم و میخواد دست دورم گره بزنه که هلش میدم عقب و روی سنگ سرویس بهداشتی میافته.
مردونه گریه می.کنه ولی مرد نبود. مردونه معذرت خواهی میکنه اما... نامردانه برای یه زن تنها شرط گذاشته بود.
- برین عمو تو رو به روح بابا برین تا حرمتی که یه عمر تلاش کردم نگه دارم نشکنه.
- بشکنش جان عمو داد بزن گلایه کن ولی اسم بابات رو نیار که بد زمینم زده آهش.
دختری وارد دستشویی میشه که با دیدن اوضاع بیرون میره.
- برادر مامان نبودین ولی برادر شوهرم نمیتونستین باشین؟ الان که سی*ن*هی قبرستونه چی؟ چرا همون برادر زادهای نیستم که براش رگ غیرت باد میکردین؟ چرا همون شبنمی نیستم وقتی چهار ساله براتون مهم نبوده زندست یا مرده؟
شرمنده است و با حیرت به من نگاه میکنه. بد زده بودم توی خال؟ بد عذاب وجدان خرخرش رو میجویید؟
- با وجدان بعضی آدمها که بازی کنی برای تبریه کردن خودشون دست به هر کاری میزنن حتی بی وجدانی.
مردی وارد شد و من رو از روی زمین بلند کرد و من میدونستم و یاد اون ذهن زنگ زدم هنوز مونده بود هشدار دخترک بنفش پوش رو.
قدعلم کرد عموی من. شد همون مردی که اگه با زندگی عزیزانش بازی کنه اشکالی نداره اما قلم پای بقیه رو خورد میکنه.
یقهی سیاه پوش کشیده میشه و تو دهنی بد بهش میچسبه که کاری نمیکنه یا اون هم حرمت میدونه رنگ عوض شدهی موهای مرد رو به رو رو؟
- دستت رو بکش مردیکه بینام*وس... .
آخرین ویرایش توسط مدیر: