- Jun
- 334
- 1,210
- مدالها
- 2
دختر جدیدی به جمعشون پیوسته بود و من هم بدم نمیومد ادامهی حرفهاشون رو بشنوم.
- هرچی ماکان نجیبه محسن برعکسه. جالبیش اینه دوست دخترهاش فقط دو روز پیشش دوام میارن.
- چرا؟
- چه میدونم من که شنیدم بخاطر اخلاق فریده خانمه. میترسه یکی از اون دخترها پسرش رو عاشق کنه. معیارهاش خیلی بالاست. راستی شنیدی یونس رو اسکل کردن؟
- آره بابا داداش خودم هم پیششون بود یونس با آریا حرفش میشه آریا هم توی جمع این شرط رو میذاره. من که از آریا میترسم. شنیدم وقتی یکی بهش بگه بالای چشمت ابرو چشمش رو کور میکنه.
- عزیزم ببخشید.
با صدای خانم علیانی به خودم اومدم و گفتم:
- خواهش میکنم.
دست روی شونهام انداخت و گفت:
- وایسادی به حرفهای دخترها گوش میدی؟
با لبخند گفتم:
- نه چون نتونستم جایی برم صداشون به گوشم خورد وگرنه از قصد نبود.
خانم علیانی آهی کشید و گفت:
- شبنم جان من از اینکه میبینم رابطهی تو با مهدیه اینقدر بده مهدیه رو سرزنش میکنم. یه دعوای ساده نباید باعث بشه تو رو از خودشون برونن.
گفتم:
- باور کنین نمیدونم چی بگم. مهدیه رو درست نشناختم اما از اینکه سرزنش بشه ناراحت میشم لطفاً اجازه بدین ما باهم مشکلاتمون رو حل کنیم اون با هر واکنش شما فقط شدیدتر از قبل موضع میگیره.
ریحانه خانم گفت:
- میدونی که من کاملاً قبولت دارم دخترم.
لبخندی زدم و چیزی نگفتم. تعریفی که این زن از من میکرد من رو به خودم مغرور نمیکرد بلکه باعث می شد احساس بهتری به خودم داشته باشم. آدمهای انگشتشماری توی زندگی من وجود داشتن اما همین آدمها خلأ خیلی چیزها رو پر میکردن.
- هرچی ماکان نجیبه محسن برعکسه. جالبیش اینه دوست دخترهاش فقط دو روز پیشش دوام میارن.
- چرا؟
- چه میدونم من که شنیدم بخاطر اخلاق فریده خانمه. میترسه یکی از اون دخترها پسرش رو عاشق کنه. معیارهاش خیلی بالاست. راستی شنیدی یونس رو اسکل کردن؟
- آره بابا داداش خودم هم پیششون بود یونس با آریا حرفش میشه آریا هم توی جمع این شرط رو میذاره. من که از آریا میترسم. شنیدم وقتی یکی بهش بگه بالای چشمت ابرو چشمش رو کور میکنه.
- عزیزم ببخشید.
با صدای خانم علیانی به خودم اومدم و گفتم:
- خواهش میکنم.
دست روی شونهام انداخت و گفت:
- وایسادی به حرفهای دخترها گوش میدی؟
با لبخند گفتم:
- نه چون نتونستم جایی برم صداشون به گوشم خورد وگرنه از قصد نبود.
خانم علیانی آهی کشید و گفت:
- شبنم جان من از اینکه میبینم رابطهی تو با مهدیه اینقدر بده مهدیه رو سرزنش میکنم. یه دعوای ساده نباید باعث بشه تو رو از خودشون برونن.
گفتم:
- باور کنین نمیدونم چی بگم. مهدیه رو درست نشناختم اما از اینکه سرزنش بشه ناراحت میشم لطفاً اجازه بدین ما باهم مشکلاتمون رو حل کنیم اون با هر واکنش شما فقط شدیدتر از قبل موضع میگیره.
ریحانه خانم گفت:
- میدونی که من کاملاً قبولت دارم دخترم.
لبخندی زدم و چیزی نگفتم. تعریفی که این زن از من میکرد من رو به خودم مغرور نمیکرد بلکه باعث می شد احساس بهتری به خودم داشته باشم. آدمهای انگشتشماری توی زندگی من وجود داشتن اما همین آدمها خلأ خیلی چیزها رو پر میکردن.
آخرین ویرایش توسط مدیر: