جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار نجمه زارع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام نجمه زارع ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,063 بازدید, 108 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع نجمه زارع
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی‌تو خشکیدند پاهایم ، کسی راهم نبرد

دردِ دل با سایه ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد

خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آنگونه در تب ، آه از مادر بپرس

دستمالِ تب بُر نم دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
قلبت که می زند... سر من درد می کند

این روزها سراسر من درد می کند



قلبت که... نیمه چپ من تیر می کشد

تب کرده نیمه دیگر من درد می کند



تحریک می‌کند عصب چشم هام را

چشمی که در برابر من درد می کند



شاید تو وصله تن من نیستی، چقدر

جای تو روی پیکر من درد می کند!



هی سعی می‌کنم که تو را کیمیا کنم

هی دست‌های مس‌گر من درد می کند



...دیر است... پس چرا متولد نمی شوی؟!

شعر تو روی دفتر من درد می کن
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم

تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم



با یادگاری از تبر، از سمت جنگل آمدی

گفتم چه آمد بر سرت، گفتی که محرم نیستم



مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست

حالا قضاوت کن خودت، من بی گناهم! نیستم



با یک تلنگر می شود، از هم فروپاشی مرا

نگذار سر بر شانه ام، آنقدر محکم نیستم



خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم

اما نمی دانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
حال مرا نپرس

آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم

دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم



مردم چه می کنند که لبخند می زنند

غم را نمی شود که به رویم نیاورم



قانون روزگار چگونه ست کین چنین

درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم



تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست

از فکر دیدن تو تَرَک می خورد سرم



وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت

از این همیشه ها که ندارند باورم



حال مرا نپرس که هنجار ها مرا

مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
خورشیدِ پشتِ پنجره ی پلک‌ های من

خورشیدِ پشتِ پنجره ی پلک‌ های من

من خسته ام ! طلوع کن امشب برای من



می‌ ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو

حالا بریز هستی خود را به پای من



وقتی تو دلخوشی، همه‌ ی شهر دلخوشند

خوش باش هم به جای خودت، هم به جای من



تو انعکاسِ من شده ای کوه ها هنوز

تکرار می کنند تو را در صدای من



آهسته‌ تر ! که عشق تو جُرم است، هیچکس

در شهر نیست باخبر از ماجرای من



شاید که ای غریبه، تو همزاد با منی

من... تو... چه قدر مثل تو هستم ! خدای من !
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
خودت بفهم...

نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم

خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم



فقط بگو لقب "شاعری" به من ندهند

بگو که من دل خونی از این لقب دارم



... و بی تو اینهمه شعری که هیچ می ارزند

... و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارم



ببین به چشم خودت، بی تو سرد و متروک است

همیشه خانه ی عشقی که آن عقب دارم



تو چند ساله شدی؟ آه! چند ساله شدم؟

کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم؟



بیا و این دم آخر کنار چشمم باش

مباد بی تو بمیرم... چقدر تب دارم!
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
اين شعرها ديگر براي هيچ كس نيست

نه! در دلم انگار جای هيچ كس نيست



آنقدر تنهايم كه حتي دردهايم

ديگر شبيهِ دردهاي هيچ كس نيست



حتی نفس های مرا از من گرفتند

من مرده ام در من هوای هيچ كس نيست



دنيای مرموزی ست ما بايد بدانيم

كه هيچ كس اينجا برای هيچ كس نيست



بايد خدا هم با خودش روراست باشد

وقتي كه می داند خدای هيچ كس نيست



من می روم هر چند می دانم كه ديگر

پشت سرم حتی دعای هيچ كس نيست
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
فانوس ها خاموش هم باشند فانوسند
ماهند اگرچه بین مشتی ابر محبوسند

وقتی به جریان پریدن معتقد باشی
پروانه ها در دفترت هرگز نمی پوسند

من نور شمعم ، رعشه در اندامم افتاده
پسلرزه های غم چرا این قدر محسوسند؟

گاهی "نداری" بهتر از دارایی است ،ای مرگ
میراث من از تو همین غم های ملموسند

از من گرفتی باغبانم را و در هر فصل
با من هر آن چه باد و بوران است مانوسند

با این همه حس می کنم گرمای مهرش را
گاهی پدرها بچه را از دور می بوسند
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
ماهی قرمز بمان، حتی اگر بد بگذرد
می رسد روزی که این دریاچه از سد بگذرد

در پی این مرگ تدریجی تولد نیز هست
ماه گاهی لازم است از هرچه دارد بگذرد

بی تو ای اوج و فرود دیدنی! جذاب نیست
داستانم حول اول شخص مفرد بگذرد

آه نه! تو قصد دریا داری و انصاف نیست
رود در آغاز راه از خیر مقصد بگذرد

ماهی زندانی ام! تلخ است وقتت بیش از این
بین این دیوارها، بی رفت و آمد بگذرد

گرچه هر سنگی برای رود، کشف تازه ای ست
مایه ی رنج است هر چیزی که از حد بگذرد
 

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,559
مدال‌ها
6
بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها
می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز...
دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است
ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها

نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات
می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها

هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم
من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها

می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز...
بعدِ من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها...

نجمه زارع
 
بالا پایین