- Jun
- 349
- 7,183
- مدالها
- 2
به محض پایان سخنش با ساطع شدن صدای هیولای خفاشمانند خیز برمیدارد، دست کرمینهای شکل بزرگش با عبور از کنار صورت من و هنری بخشی از سوراخ به وجود آمده بر روی دیوار خراب شده پشت سرمان را بزرگتر میکند و هوا را میشکافد.
سپس با سرعت به سر جایش باز میگردد و با چرخیدن در هوا آرامش درونم را طوفانی میکند.
کلانتر نیشخند تلخی میزند، چهرهاش را در هم فرو میبرد، اخمهایش را به چشمان زشت و دلهرهآورش نزدیک میکند، با چند قدم کوتاه به ما نزدیک میشود و با صدای آزاردهندهای میگوید:
- فکر کرد توانست گرفت جلوی ما؟!
سرفههای بلندی میکنم و میگویم:
- منظورت رو نفهمیدم کلانتر...داری... داری در مورد چی صحبت میکنی؟
کلانتر به محض شنیدن سوالم لحظهای سرجایش میایستد، با تردید به من سپس به بدن و دست کرمینهای شکلش نگاهی میاندازد، کمی به خودش کلنجار میرود، با نعره ترسناک و بلندی دستش را به کف زمین چوبی کلبه میکوبد و با چین دادن به پیشانی بزرگ و اخمآلودش فریاد میکشد:
- کلانتر؟! کلانتر کدوم خریه؟! اسم من کلانتر نیست احمق! اسم من... اسم من... اصلاً... بیخیالش! زود باش بمیر!
دستش را کِش میدهد و آن را به قصد کشتن به صورتمان نزدیک میکند.
با جاخالی دادن حملهاش را دفع میکنم
زانوهای شلوار لی سیاه رنگش کمی پاره شده است، فیزیک پاهایش شبیه به پاهای شترمرغ شده، چنگالهای تیز، خونین و برندهای از ناخنهای هر دو پایش بیرون زده و بخشی از ماهیچهها و استخوانهای نیمه شکسته پایش در لای تعداد زیادی کرم و هزارپا به آسانی قابل مشاهده است.
پس از مدتی به مانند دفعه قبل با طنین انداختن صدایی وحشتناک بیمعطلی شروع به حمله میکند! رفتارش شدیداً برایم عجیب است، انگار از هر لحاظ حتی زمان صحبت کردن هم شخصی دارد او را کنترل میکند!
سپس با سرعت به سر جایش باز میگردد و با چرخیدن در هوا آرامش درونم را طوفانی میکند.
کلانتر نیشخند تلخی میزند، چهرهاش را در هم فرو میبرد، اخمهایش را به چشمان زشت و دلهرهآورش نزدیک میکند، با چند قدم کوتاه به ما نزدیک میشود و با صدای آزاردهندهای میگوید:
- فکر کرد توانست گرفت جلوی ما؟!
سرفههای بلندی میکنم و میگویم:
- منظورت رو نفهمیدم کلانتر...داری... داری در مورد چی صحبت میکنی؟
کلانتر به محض شنیدن سوالم لحظهای سرجایش میایستد، با تردید به من سپس به بدن و دست کرمینهای شکلش نگاهی میاندازد، کمی به خودش کلنجار میرود، با نعره ترسناک و بلندی دستش را به کف زمین چوبی کلبه میکوبد و با چین دادن به پیشانی بزرگ و اخمآلودش فریاد میکشد:
- کلانتر؟! کلانتر کدوم خریه؟! اسم من کلانتر نیست احمق! اسم من... اسم من... اصلاً... بیخیالش! زود باش بمیر!
دستش را کِش میدهد و آن را به قصد کشتن به صورتمان نزدیک میکند.
با جاخالی دادن حملهاش را دفع میکنم
زانوهای شلوار لی سیاه رنگش کمی پاره شده است، فیزیک پاهایش شبیه به پاهای شترمرغ شده، چنگالهای تیز، خونین و برندهای از ناخنهای هر دو پایش بیرون زده و بخشی از ماهیچهها و استخوانهای نیمه شکسته پایش در لای تعداد زیادی کرم و هزارپا به آسانی قابل مشاهده است.
پس از مدتی به مانند دفعه قبل با طنین انداختن صدایی وحشتناک بیمعطلی شروع به حمله میکند! رفتارش شدیداً برایم عجیب است، انگار از هر لحاظ حتی زمان صحبت کردن هم شخصی دارد او را کنترل میکند!
آخرین ویرایش توسط مدیر: