- Mar
- 186
- 43
- مدالها
- 1
****
دوهفته از موندمون میگذره خیلی دلتنگ خونه هستم تمام خاطراتم توی خونست!..البته دلتنگ اونیکه باید باشم.)
ــ یاسی این دوهفته زودتر کارشو تعطیل میکرد و مارو هرجای ایتالیا باشه میگردوند دقیق مثل توریستا!
و حتی جاناتان هم همش همراهمون بود و با مرجان جیک و پیک میکردند..
مرجان هم سرشو مینداخت پایین و با هر حرفش رنگ عوض میکرد
الانم اومده بودیم رودخونه ونیز!
دم گوش مرجان گفتم:_افتاپ پرست خانوم باز جاناتان چی گفت که رنگ عوض میکنی؟
همون حالت گفت:_گفته وقتی برگشتیم ایران با خونوادش میخوان بیان خواستگاری
تازشم یه دوره بصورت میهمان توی بهترین جای رم منو به کلاس باله اختصاصی معرفی کرده تا وقتی که اینجائم فشرده برم کلاساش!
چی بهتر از این
و خوشحال نگاهم کرد..!
_برات خوشحالم امیدوارم هرچی که خوبه برات پیش بیاد مری جونم
و دماغشو زدم و فرار کردم تا اژیرش روشن نشده خیلی وقت بود اینجوری نبودم
مخصوصا امروز
حس میکنم یه روز خیلی خاصه!*ـ*
دوهفته از موندمون میگذره خیلی دلتنگ خونه هستم تمام خاطراتم توی خونست!..البته دلتنگ اونیکه باید باشم.)
ــ یاسی این دوهفته زودتر کارشو تعطیل میکرد و مارو هرجای ایتالیا باشه میگردوند دقیق مثل توریستا!
و حتی جاناتان هم همش همراهمون بود و با مرجان جیک و پیک میکردند..
مرجان هم سرشو مینداخت پایین و با هر حرفش رنگ عوض میکرد
الانم اومده بودیم رودخونه ونیز!
دم گوش مرجان گفتم:_افتاپ پرست خانوم باز جاناتان چی گفت که رنگ عوض میکنی؟
همون حالت گفت:_گفته وقتی برگشتیم ایران با خونوادش میخوان بیان خواستگاری
تازشم یه دوره بصورت میهمان توی بهترین جای رم منو به کلاس باله اختصاصی معرفی کرده تا وقتی که اینجائم فشرده برم کلاساش!
چی بهتر از این
و خوشحال نگاهم کرد..!
_برات خوشحالم امیدوارم هرچی که خوبه برات پیش بیاد مری جونم
و دماغشو زدم و فرار کردم تا اژیرش روشن نشده خیلی وقت بود اینجوری نبودم
مخصوصا امروز
حس میکنم یه روز خیلی خاصه!*ـ*