شاهدخت
سطح
10
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
- Jun
- 12,749
- 38,034
- مدالها
- 25
با خستگی نگاهم رو از استاد که یک نفس زر میزد گرفتم. زیر لب غر زدم:
- به مولا من جای اون دهنم کف کرد.
با خسته نباشیدی که از زبون استاد در اومد، از کلاس خارج شدیم.
آرام: آخیش، این هم از کلاس آخر. خب دیگه چیکارها کنیم؟
با شنیدن جملهی آخرش سه نفری بهش زل زدیم.
من: منظور؟
ساناز: هی آرومی نگو که میخوای بریم بیرون؟
آرام: بله چرا که نه؟
من: چه غلطها؟
آرام: تو رو خدا. من حوصلهی خوابگاه رو ندارم.
گلی و سانی: من هم.
من: امم! بریم خونهی ما؟
سه تایی با هم گفتن:
- چی؟
من: برای چی، چی؟
آرام: تو خونه داری؟
من: من نه، خونهی خالهی خودم ساکنم.
ساناز: ای جون!
گلی: برنامهی امروزمون آماده شد، یوهو!
من: چی؟
سانی: میریم خونهی خالهی دوستمون.
من: ها؟
آرام: با ماشین من بریم.
گلی: جدی؟
آرام دستش رو داخل کولهی سرمهای رنگش کرد و سوئیچی بیرون آورد.
آرام: دادام.
سانی: آخ جونم.
من: پیش به سوی خوشی.
به سمت پارکینگ رفتیم. آرام سمت یه پارس سفید رفت. با دهن باز بهش خیره شدیم که در ماشین رو باز کرد.
من: خدایی این جیگر مال خودته؟
آرام: یس!
به سمت در کمک راننده حمله کردم و روی صندلی جا گرفتم و به ساناز و گلناز که مات ماشین بودن خیره شدم. بوق ماشین رو زدم که خودم بیشتر از اون سه تا پریدم. گلی و سانی سوار ماشین شدن.
سانی: وای چه جیگری!
گلی: راننده هم گیرمون اومد.
آرام خندهای کرد و گفت:
- محکم بشینین
کمربندهامون رو بستیم که آرام آهنگ «نموندی از پویا پاسلار » رو پخش کرد. آهنگ قشنگ بندری که باهاش دست و پا شکسته همراهی میکردیم. هرجا هم بلد نبودیم میگفتیم «دیریدین دیرین»
نموندی رو حرف خو نموندی
بی مه اتکشت و آخری نهوندی
بی مه ادگفت اری و بر اگردی
چقدر مه نیشتم تو آخری نهندی
چه کاری ادکرد با دلم
رفتی و تا ادکه ولم
شکسته بودن ایی دلم
عزیزم عزیزم
فاصله کفتن بین ما
جدایی بودن سهم ما
دلتنگ توم مه به خدا
عزیزوم عزیزوم
مه موندم تک و تنها دلت خش
با هر که هستی و هرجایی راحت بش
تگفت دستام تبرد روی ابرن
ول ادکه بی مه بودم اسیر و داغون
چه کاری ادکه با دلم
رفتی و تا ادکه ولم
شکسته بودن ایی دلم
عزیزم عزیزم
فاصله کفتن بین ما
جدایی بودن سهم ما
دلتنگ توم مه بخدا
عزیزوم عزیزوم
با صدای بلند همراهش میخوندیم. پشت چراغ قرمز موندیم، شیشهها رو پایین کشیدیم.
- به مولا من جای اون دهنم کف کرد.
با خسته نباشیدی که از زبون استاد در اومد، از کلاس خارج شدیم.
آرام: آخیش، این هم از کلاس آخر. خب دیگه چیکارها کنیم؟
با شنیدن جملهی آخرش سه نفری بهش زل زدیم.
من: منظور؟
ساناز: هی آرومی نگو که میخوای بریم بیرون؟
آرام: بله چرا که نه؟
من: چه غلطها؟
آرام: تو رو خدا. من حوصلهی خوابگاه رو ندارم.
گلی و سانی: من هم.
من: امم! بریم خونهی ما؟
سه تایی با هم گفتن:
- چی؟
من: برای چی، چی؟
آرام: تو خونه داری؟
من: من نه، خونهی خالهی خودم ساکنم.
ساناز: ای جون!
گلی: برنامهی امروزمون آماده شد، یوهو!
من: چی؟
سانی: میریم خونهی خالهی دوستمون.
من: ها؟
آرام: با ماشین من بریم.
گلی: جدی؟
آرام دستش رو داخل کولهی سرمهای رنگش کرد و سوئیچی بیرون آورد.
آرام: دادام.
سانی: آخ جونم.
من: پیش به سوی خوشی.
به سمت پارکینگ رفتیم. آرام سمت یه پارس سفید رفت. با دهن باز بهش خیره شدیم که در ماشین رو باز کرد.
من: خدایی این جیگر مال خودته؟
آرام: یس!
به سمت در کمک راننده حمله کردم و روی صندلی جا گرفتم و به ساناز و گلناز که مات ماشین بودن خیره شدم. بوق ماشین رو زدم که خودم بیشتر از اون سه تا پریدم. گلی و سانی سوار ماشین شدن.
سانی: وای چه جیگری!
گلی: راننده هم گیرمون اومد.
آرام خندهای کرد و گفت:
- محکم بشینین
کمربندهامون رو بستیم که آرام آهنگ «نموندی از پویا پاسلار » رو پخش کرد. آهنگ قشنگ بندری که باهاش دست و پا شکسته همراهی میکردیم. هرجا هم بلد نبودیم میگفتیم «دیریدین دیرین»
نموندی رو حرف خو نموندی
بی مه اتکشت و آخری نهوندی
بی مه ادگفت اری و بر اگردی
چقدر مه نیشتم تو آخری نهندی
چه کاری ادکرد با دلم
رفتی و تا ادکه ولم
شکسته بودن ایی دلم
عزیزم عزیزم
فاصله کفتن بین ما
جدایی بودن سهم ما
دلتنگ توم مه به خدا
عزیزوم عزیزوم
مه موندم تک و تنها دلت خش
با هر که هستی و هرجایی راحت بش
تگفت دستام تبرد روی ابرن
ول ادکه بی مه بودم اسیر و داغون
چه کاری ادکه با دلم
رفتی و تا ادکه ولم
شکسته بودن ایی دلم
عزیزم عزیزم
فاصله کفتن بین ما
جدایی بودن سهم ما
دلتنگ توم مه بخدا
عزیزوم عزیزوم
با صدای بلند همراهش میخوندیم. پشت چراغ قرمز موندیم، شیشهها رو پایین کشیدیم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: