- Jan
- 1,505
- 6,066
- مدالها
- 3
دانيال: ثامر ثمر اين واقعاً شمايين؟ ولی اينجا چيكار میكنين؟!
با ديدن من و دانيال اشک تو چشمهای هردوشون جمع شد ثامر سريع ثمر و كنار زد و به سمتم اومد، دستهاش رو به دوطرف صورتم گذاشت و زل زد تو چشمهام و غمگين گفت:
- تو راه تصميم گرفته بودم كه بهت بیمحلی كنم و وقتی ببينمت تو گوشت بزنم ولی دلم نيومد و با ديدنت همه چی فراموشم شد، چرا به منِ لعنتی نگفتی كه باهات بيام؟ خدایی نكرده اگه اتفاقی برات میافتاد من بدون تو چه خاكی به سرم میريختم؟ الآن خوبی سالمی چيزيت كه نشده؟ به جون خودم راستش رو بگو خوبی باهات كه كاری نكردن؟
لبخندی به روش پاشيدم و گفتم:
- هميشه عاشق اين دل نگرونيت و مهرونيت بودم و هستم، جون خودت و قسم نده كه خيلی برام عزيزه، نه ثامر جان من چيزيم نيست خوبم خيليم عالی.
محكم من رو تو بغلش گرفت و به خودش فشار داد.
ثامر: خداروشكر كه حالت خوبه عزيزم.
نگاهم به آران افتاد كه دستهاش مشت كرده و با ابروهای گره خورده به ما خيره شده بود واقعاً رفتارهاش برام عجيب و غريبه، ثامر بوسهای روی پيشونيم كاشت و از من جدا شد به سمت دانيال رفت و بغلش كرد.
ثامر: با اينكه ازت دلخور و شكارم ولی دلم نمياد جمعمون رو خراب كنم، ولش گذشته ديگه گذشته مهم الآنه.
به ثمر نگاه كردم كه داشت مثل ابر بهار گريه میكرد.
- نمیخوای بيای بغلم؟
با تموم شدن حرفم سريع خودش رو تو بغلم پرت كرد كه نزديک بود بيافتم ولی تعادلم رو حفظ كردم.
ثمر: تازه حس غريبگی از وجودم محو شد توهه بيشعور نمیدونم چی داری كه هممون اينقدر نسبت بهت وابستهاييم! خوبی خواهری؟
- مهرهی مار دارم، خوبم عزيزم تو خوبی؟
ثمر: بدون تو بد بود ولی الآن كنارت عاليم.
از من جدا شد و خودش و تو بغل دانيال پرت كرد.
ثمر: چهطوری دنی جون سيكس پکهات كه الحمدلله سرجاشن آب نشدن وگرنه ديگه بغلت نمیكردم.
دانيال قهقههای زد و گفت:
- يعنی تو فقط به عشق سيكس پکهام بغلم میكنی؟
ثمر: آره پس چی فكر كردی؟
- خيله خب بسه اجازه بدين اين آقايون رو معرفی كنم.
ثامر با ديدن شايان خواست به سمتش حملهور بشه كه دانيال جلوش رو گرفت.
دانيال: صبر كن ثامر اين بیگناهه الآن برات توضيح ميديم.
ثمر: بيشعور عوضی انگل حمال بذار بره نفلش كنه.
- شما از چيزی خبر نداريد فعلاً با اين آقايون آشنا بشيد بعد توضيح ميديم.
ثامر: ولی... .
جدی صداش زدم:
- داداش؟
ثامر: باشه آبجی هر چی تو بگی.
با گفتن اين حرفهامون حس كردم كه مشتهای آران باز شد و گرهی بين ابروهاش از بين رفت يعنی امكان داره برای من غيرتی شده باشه؟ نه فكر نكنم.
به آران اشاره كردم و گفتم:
- ايشون جناب آقای سرگرد آران راد هستن نفوذيه و اسم مستعارش آتاش هستش و ايشون هم جناب آقای سرگرد ساميار بزرگمهر هستن نفوذی دوم و اسم مستعارش هم سامه.
هر چهار نفرشون اظهار خوشبختی كردن و با همديگه دست دادن به داخل راهنماييشون كرديم كه يهو يادم اومد ياسين نيست به سمت پسرها برگشتم و گفتم:
- پس ياسين كو؟
شايان: راستش ما شرط بستيم هر كی بازنده شد بره برامون اين وقت شب هله هوله بخره و مواد غذایی تا فردا خودش غذا بپزه، ياسين بازنده شد وقتی تو آشپز خونه بودی اون رفت بهخاطر همين متوجه رفتنش نشدی.
- آهان.
در مدت نبود ياسين همه چی رو برای ثامر و ثمر توضيح داديم كه ثامر قول داد كمكمون كنه و خودش وكالت شاهين رو به عهده بگيره و پایدار بكشونتش در مورد شايان هم نگران نباشيم خودش حلش میكنه.
ثمر: راستی من هم اين دارو رو ساختم فقط بايد تو يخچال بذاريم با دمای كم كه خراب نشه يه چند تا آمپول تزريقی با قرص كه بايد به مدت يک هفته مصرف كنه بعد اين هفته خود به خود حافظش برمیگرده ولی معلوم نيست چهقدر طول بكشه بستگی به مقدار داروی فراموشی كه خورده داره.
- باشه عزيزم كارت عالی بود ممنون.
ثمر: اين حرفها رو نشنوم ديگه وظيفهم بود.
با ديدن من و دانيال اشک تو چشمهای هردوشون جمع شد ثامر سريع ثمر و كنار زد و به سمتم اومد، دستهاش رو به دوطرف صورتم گذاشت و زل زد تو چشمهام و غمگين گفت:
- تو راه تصميم گرفته بودم كه بهت بیمحلی كنم و وقتی ببينمت تو گوشت بزنم ولی دلم نيومد و با ديدنت همه چی فراموشم شد، چرا به منِ لعنتی نگفتی كه باهات بيام؟ خدایی نكرده اگه اتفاقی برات میافتاد من بدون تو چه خاكی به سرم میريختم؟ الآن خوبی سالمی چيزيت كه نشده؟ به جون خودم راستش رو بگو خوبی باهات كه كاری نكردن؟
لبخندی به روش پاشيدم و گفتم:
- هميشه عاشق اين دل نگرونيت و مهرونيت بودم و هستم، جون خودت و قسم نده كه خيلی برام عزيزه، نه ثامر جان من چيزيم نيست خوبم خيليم عالی.
محكم من رو تو بغلش گرفت و به خودش فشار داد.
ثامر: خداروشكر كه حالت خوبه عزيزم.
نگاهم به آران افتاد كه دستهاش مشت كرده و با ابروهای گره خورده به ما خيره شده بود واقعاً رفتارهاش برام عجيب و غريبه، ثامر بوسهای روی پيشونيم كاشت و از من جدا شد به سمت دانيال رفت و بغلش كرد.
ثامر: با اينكه ازت دلخور و شكارم ولی دلم نمياد جمعمون رو خراب كنم، ولش گذشته ديگه گذشته مهم الآنه.
به ثمر نگاه كردم كه داشت مثل ابر بهار گريه میكرد.
- نمیخوای بيای بغلم؟
با تموم شدن حرفم سريع خودش رو تو بغلم پرت كرد كه نزديک بود بيافتم ولی تعادلم رو حفظ كردم.
ثمر: تازه حس غريبگی از وجودم محو شد توهه بيشعور نمیدونم چی داری كه هممون اينقدر نسبت بهت وابستهاييم! خوبی خواهری؟
- مهرهی مار دارم، خوبم عزيزم تو خوبی؟
ثمر: بدون تو بد بود ولی الآن كنارت عاليم.
از من جدا شد و خودش و تو بغل دانيال پرت كرد.
ثمر: چهطوری دنی جون سيكس پکهات كه الحمدلله سرجاشن آب نشدن وگرنه ديگه بغلت نمیكردم.
دانيال قهقههای زد و گفت:
- يعنی تو فقط به عشق سيكس پکهام بغلم میكنی؟
ثمر: آره پس چی فكر كردی؟
- خيله خب بسه اجازه بدين اين آقايون رو معرفی كنم.
ثامر با ديدن شايان خواست به سمتش حملهور بشه كه دانيال جلوش رو گرفت.
دانيال: صبر كن ثامر اين بیگناهه الآن برات توضيح ميديم.
ثمر: بيشعور عوضی انگل حمال بذار بره نفلش كنه.
- شما از چيزی خبر نداريد فعلاً با اين آقايون آشنا بشيد بعد توضيح ميديم.
ثامر: ولی... .
جدی صداش زدم:
- داداش؟
ثامر: باشه آبجی هر چی تو بگی.
با گفتن اين حرفهامون حس كردم كه مشتهای آران باز شد و گرهی بين ابروهاش از بين رفت يعنی امكان داره برای من غيرتی شده باشه؟ نه فكر نكنم.
به آران اشاره كردم و گفتم:
- ايشون جناب آقای سرگرد آران راد هستن نفوذيه و اسم مستعارش آتاش هستش و ايشون هم جناب آقای سرگرد ساميار بزرگمهر هستن نفوذی دوم و اسم مستعارش هم سامه.
هر چهار نفرشون اظهار خوشبختی كردن و با همديگه دست دادن به داخل راهنماييشون كرديم كه يهو يادم اومد ياسين نيست به سمت پسرها برگشتم و گفتم:
- پس ياسين كو؟
شايان: راستش ما شرط بستيم هر كی بازنده شد بره برامون اين وقت شب هله هوله بخره و مواد غذایی تا فردا خودش غذا بپزه، ياسين بازنده شد وقتی تو آشپز خونه بودی اون رفت بهخاطر همين متوجه رفتنش نشدی.
- آهان.
در مدت نبود ياسين همه چی رو برای ثامر و ثمر توضيح داديم كه ثامر قول داد كمكمون كنه و خودش وكالت شاهين رو به عهده بگيره و پایدار بكشونتش در مورد شايان هم نگران نباشيم خودش حلش میكنه.
ثمر: راستی من هم اين دارو رو ساختم فقط بايد تو يخچال بذاريم با دمای كم كه خراب نشه يه چند تا آمپول تزريقی با قرص كه بايد به مدت يک هفته مصرف كنه بعد اين هفته خود به خود حافظش برمیگرده ولی معلوم نيست چهقدر طول بكشه بستگی به مقدار داروی فراموشی كه خورده داره.
- باشه عزيزم كارت عالی بود ممنون.
ثمر: اين حرفها رو نشنوم ديگه وظيفهم بود.
آخرین ویرایش توسط مدیر: